آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون
آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون

هلنی‌ها

آدرس یوتیوب

در زمان هخامنشی نیروهای نظامی هلنی بخش قابل توجهی از ارتش هخامنشی بوده و آنچه که یونان نام گرفته، یک ساتراپی از شهریاری هخامنشی قلمداد می‌شده است.

 

 شورش اسکندر بر علیه دستگاه هخامنشی آدم را یاد تسلط غزنویان بر سامانیان می‌اندازد که چگونه غزنویان در دستگاه نظامی سامانی نفوذ پیدا کرده و با وجود اینکه از مزدوران سامانیان به حساب می‌آمدند بالاخره خود سامانیان را هم کنار زدند. هلنی‌ها هم کم و بیش همین رابطه را با هخامنشیان داشته‌اند با این تفاوت که غزنوی‌ها از آنچه تبار ترک نامیده شده محسوب شده ولی هلنی‌ها هم آریایی بوده‌اند.

 

 هلنی‌ها برای اشکانیان بیگانه نبودند، هم‌چنان‌که برای هخامنشیان هم نبودند و به عنوان آریائیان  ساکن در بخش دیگری از قلمروی ایران آن زمان، هم‌میهن محسوب می‌شدند. منتها پارت‌ها از شمال شرق این خطه، ساسانی‌ها از جنوب غربی خطهٔ ایران و هلنی‌ها هم از شمال غرب همین خطه بودند.

 

با بوجود آمدن دولت روم و سپس تمرکز طلبی شهریاری ساسانی، هلنی‌ها بیشتر و بیشتر بیگانه محسوب شدند و این احتمالاً یک سیاست ساسانی در رقابت با روم بوده که بعد از رنوسانس اروپا و سیاست روی پای خود ایستادن ایشان، این قطب مسیحی در خلأ ایرانی اسلام زده، بنیانی مجزا و هلنی برای قارهٔ خود ابداع و اختراع کرد.



مدیریت اشراف با تبانی آن‌ها با اسکندر شروع شده

تصور نمی‌کنم گزافه باشد که ادعا کرد شهریاری هخامنشی به عنوان یک استثناء، تنها شهریاری پادشاهان حرفه‌ای و سابقه‌دار در ایران و در جهان بوده که در مردم نوازی و مردم پروری تخصص داشته‌ است. به احتمال زیاد سرنگونی هخامنشیان توطئهٔ اشرافی بوده که به جای مالیات دادن می‌خواستند خودشان برای پول‌هایشان تصمیم بگیرند و هیچ مسئولیتی در برابر جامعه‌ای که پول آن‌ها را با توجه به خاصیت کثرت جمع افزایش می‌داد حس نمی‌کردند.


حکومت به معنی عامل حکم یا زور بر سر بر مردم، همیشه دست اشراف بوده که از زمان اسکندر، لات‌ها و اوباش‌های زورگو را برای بر هم زدن نظم موجود (توطئهٔ خیانت و شورش) و در عین حال افسار زدن به مردم اجیر ‌می‌کردند و این روش را بعدها به کررات هم مورد استفاده قرار دادند. اشراف عمدتاً تشکیل دهندهٔ بدنهٔ دیوان‌سالاران بوده و هستند.


زمانی که دستگاه اجرایی-نظامی حکومت موجود از فرط فساد سیر و اشباع می‌شده و به رخوت و ناکارآمدی می‌گرائیده، مخارج نیروی نظامی حکومت یا قوای زور بالای سر مردم غیر قابل تحمل برای اشراف می‌شد و نا امنی برای ثروت اشراف به اوج خودش می‌رسید. آن‌ها، یعنی اشراف، هم لات‌ها و اوباش گرسنهٔ جدیدی را اجیر می‌کردند تا اوباش نالایق شده و پر خرج قبلی را براندازند و حکومت جدیدی را برای نظم و امنیت پول اشراف برقرار کنند. مدیریت این لات‌های زورگو هم همیشه با دیوان سالاران و یا اشراف بوده که با دم شیر یا این لات و لوت‌های نظامی بازی می‌کردند و گاهاً موجب خطر جانی برای معدودی از همین اشراف یا دیوان سالاران هم می‌شده‌اند.


اشکانیان و ساسانیان که سَکه یا ایرانی تبار بودند جنگاوران و گردن کلفت‌هایی بودند که به علت ایرانی بودنشان جوانمردی ایرانی داشتند. تمایل اولیهٔ اشکانیان به هلنی‌هایی که دیگر از اتحادیهٔ ایران خارج و زیر یوغ رومیان درآمده بودند به مرور زمان جایش را به حسرت شهریاری هخامنشی داد و لذا در پی زنده کردن دوبارهٔ چنان شهریاری مردمی و نظم پخته‌شان، به جستجوی مبنای فکری هخامنشیان یعنی آئین زَرَتوسترائی برآمدند و ادامهٔ این مسیر موجب انتقال قدرت به ساسانیان شد.


همت به جمع‌آوری بازمانده‌های شفاهی فرهنگ ایرانی که هم در نیمهٔ پایانی دورهٔ اشکانی و بالاخص در دوران ساسانی دنبال شد و تبدیل این بازمانده‌های شفاهی به نوشتار، موجب پدیداری دایرت‌المعارف اوستا و در آن میان گات‌های زَرَتوسترا که با ابداع خط دین دبیره تلفظ اولیهٔ گات‌ها را هم مکتوب کرده بود شد. اما معانی این ثبت‌ها با جای‌گزین شدن زبان پهلوی به جای زبان گات‌هایی در دست‌رس نبود. چیزی که شالودهٔ بدعت دین زرتشتی ساسانی را موجب گشت. به عبارت دیگر یک دین من درآوردی ساسانی که با آئین زَرَتوسترا فرسنگ‌ها فاصله پیدا کرده بود.


از طرف دیگر تمرکز گرایی ساسانی به همراه اشراف‌گرائی ساسانی نه تنها سیستم هخامنشی را تغییر می‌داد بلکه به کل طرحی نوین را برمی‌افکند که حاصل آن مرزهای طبقاتی سفت و سخت شد. قیام مزدک عکس‌العملی به این طراحی نوین بود که در ابتدا با استقبال پادشاه ساسانی هم مواجه شد ولی بعداً توسط ولیعهد او با شقاوت سرکوب و بد نام شد و از آن به بعد سلسلهٔ ساسانی دربست یک سلسلهٔ «اشرافوکرات» می‌تواند شده باشد که هدفش پاسداری بهترین‌ها برای اشراف و در خدمت بودن اشراف گشته بود.


اما منفعت طلبی خصوصی خواه اشرافی باعث جدائی و آشفتگی بین همین اشراف و بی پایگاهی در میان مردم و لذا روی آوردن اشراف به تبانی با اعراب شد که یک نمونهٔ دیگر از همان اجیر کردن‌ لات و لوت‌ها و گردن کلفت‌های گرسنه، تازه نفس و کم خرج‌تر بود که داستان سلطهٔ ۱۴۰۰ سالهٔ اسلام را در خاور میانه رقم زده است.


ساسانیان و ساسانِچ

اگر به بالای تاج ملکه انگلیس نگاه کنید ، نشانه‌ای را پیدا خواهید کرد که به طرز حیرت انگیزی شبیه نشانهٔ شهریاری ساسانی است. نوعی علامت ضربدر در یک مربع.

 

همچنین ساکسون به زبان آلمانی پائینی «ساسِن»  (Sassen) گفته می شود.کلمهٔ اسکاتلندی «ساسِنِچ» (Sassenach) یک واژهٔ وام گرفته شده در زبان انگلیسی است که در قرن بیست و یکم توسط اسکاتلندی‌ها یا در اصل اسکاتلندی‌های انگلیسی زبان به عنوان اصطلاحی شوخی آمیز در مورد انگلیسی‌ها استفاده شده است. صرفی که از کلمهٔ گَلی-اسکاتلندی «ساسانِچ» (Sasannach) گرفته شده است (املای قدیمی: Sasunnach).

 

نام «انگلیس»، به زبان «گَلی» (Gaelic=گیلک) «ساسان» (Sasann) است (املای قدیمی تر: Sasunn ،حالت مضاف الیه: Sasainn و البته Sasannach که با یک پسوند صفت مشترک ach- تشکیل شده است) کلمه‌ای که به معنای «انگلیسی» در اشاره به افراد و چیزها است. کلمهٔ ایرلندی «سَسَنِچ» (Sasanach) که برای یک فرد انگلیسی بکار می‌رود (با Sasana به معنای انگلیس) همین اشتقاق را دارد.

 

آیا این برخوردها فقط ناشی از تصادفات اتفاقی هستند یا نوعی رد پای آشکار تاریخی می‌باشند؟

 

طبق گفتهٔ محقق ایرانی دکتر زرتشت ستوده کلمهٔ «ساکسون» به معنی فرزند «سَکه» (son of Sackeh) است. سَکه یا «سَکا» (Scythian) یک تیرهٔ هند و اروپایی یا ایرانی با شاخه های زیادی بوده‌اند که در شرق و شمال شرقی ایران زندگی می‌کرده‌اند. پارت‌ها (اشکانیان) و کردها از جمله این شاخه های خانوادگی هستند. اصل تیرهٔ آلمانی (Germanic) هم سَکه بوده‌اند. آنها در زمان رو به خشکی گرائیدن نواحی کرمان و سیستان در جنوب شرقی ایران و همچنین فشار طایفه‌های مغول و ترک در شمال شرقی ایران، هزاران سال بعد از سری مهاجرت‌های اولیهٔ خود به این نواحی دوباره مهاجرتی در جهت عکس مهاجرت اولیهٔ خود و به سمت شمال اروپا را آغاز کردند و در مسیر خود و در شمال اروپا مستقر شدند. «وایکینگ‌ها» (Vikings) هم شاخهٔ دیگری از این خانواده‌ها بوده‌اند که بعد از سکنی در اسکاندیناوی سپس در آلمان و سایر مناطق شمال اروپا ساکن شدند.

 

من فکر می کنم به یک احتمال ضعیفتر این گروه سَکه ممکن است در مواجهه با نیروهای رومی ، که در شرق در رقابت با ایرانشهر (ایران) بودند، در همگامی با شهریاری ساسانی و در مخالفت با نیروهای رومی ، برخی شاخه های دیگر خود را ساسانِچ و سرزمین آنها را ساسان که نام دیگری برای انگلیس است نامیدند.

 

اما دکتر ستوده در ادامه می افزاید «حتی ساسانیان هم سَکه بوده‌اند» و به نظر من یک اثبات برای این ادعا می‌تواند این باشد که زبان ساسانیان مانند پارتیان (اشکانیان) زبان پهلوی بوده و مانند هخامنشیان (پارس‌ها) زبان اوستا نبوده است. البته نباید فراموش کرد که اشکانیان حدود پانصد سال بر سراسر ایران تسلط داشتند و ممکن است به دلیل همین تسلط زبان خود را در مناطق ساسانی نشین هم نفوذ داده باشند. ولی از طرف دیگر به نظر می‌رسد اشکانیان زیاد در پی کارهای نوشتاری و نفوذ فرهنگی کتبی نبوده‌اند. بنا براین اگر سَکه بودن ساسانیان واقعیت داشته باشد، به احتمال قویتر ممکن است نوعی خویشاوندی بین ساسانیان و ساسانِچ  یا انگلیسی ها وجود داشته باشد.

 

یک احتمال دیگر به موازات احتمال‌های قبلی هم وجود دارد و آن اینکه می‌دانیم بعضی پادشاهان و اشراف ایرانشهر روابط و نسبت خویشاوندی با دربار و اشراف روم داشته‌اند و بدین ترتیب می‌توان متصور شد در عین رقابت ایرانشهر و روم، اشراف هر دو سو یک بدنهٔ دیوانسالاری مشترک را تشکیل می‌داده‌اند. از طرف دیگر قیام مزدک و سرکوب و بدنام کردن آن قیام توسط اشراف ایرانشهر می‌تواند مقدمات ظهور اسلام را فراهم آورده باشد و با بالا گرفتن اختلافات بین اشراف پارتی و ساسانی، لشکر پارتی به حمایت همیشگی از دولت ساسانی در مقابله با اعراب برنخواسته باشد و در عوض اشراف ساسانی جهت از کف ندادن تمام و کمال نفوذشان، با سردسته‌های لشکر اعراب تبانی کرده باشند و آن اشرافی که رابطهٔ خویشاوندی با رومیان داشتند به روم پناهنده شدند و بعداً به خاطر زوال روم با دیگر خویشاوندانشان یعنی سکاهای اروپا تبانی کرده و مافیای قدرت در جهان را حفظ کرده باشند.

 

یک دلیل بر تبانی ساسانیان با اعراب برانداختن سلسلهٔ بنی‌امیه به دست ابومسلم از خراسان (خطهٔ پارتی‌ها) بود که به جای ایرانیان سلسلهٔ عربی دیگری یعنی عباسیان را روی کار آورد و کشور در طول تمام این زمان‌ها دست از اسلام بر نداشت در صورتیکه از لحاظ تغییر دادن مذهب مردم، صفوی‌ها با خشونت و جنایت تمام مذهب سنی ایرانیان را به شیعه برگرداندند. دیگر اینکه قیام ایرانی بابک که امتدادی از قیام مزدک بود بدست یکی از همین اشراف ایرانی یعنی افشین که با دربار خلفا رابطه داشت سرکوب و بابک به وضع فجیعی اعدام شد.


منبع اطلاعات در مورد ساسانچ و ساسان (به انگلیسی)