ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه
آگاهی آدم دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه دارد. ضمیر خودآگاه که میاندیشد، تشخیص میدهد و با اراده مرتبط است خسروی وجود آدم میباشد. ضمیر ناخودآگاه دبیر وجود آدم و انبار تشخیصات ضمیر خودآگاه است که آنها را به صورت عادت، بایگانی میکند اما خود نیز دارای انباشتی از غرائز میباشد. او غیر ارادی و اتوماتیکوار بوده و لذا بسیار سریعتر از ضمیر خودآگاه عمل میکند. ضمیر ناخودآگاه از طریق فرّهوَشی یا جهان ذهنیت تحت تأثیر القاعات بیرونی هم قرار میگیرد.
چه موقع ضمیر ناخودآگاه آدم میتواند یک مرجع باشد؟
ضمیر ناخودآگاهی که توسط خسروی وجود آدم یعنی ترکیب ضمیر خودآگاه و دروندانائی (وجدان) او پرورش و تربیت یافته باشد میتواند یک مرجع باشد اگر آدم مطمئن باشد رأی صادر شده از ضمیر ناخودآگاه خود او برمیآید.
شباهت مزدا و دِئنا
هرآنچه که هست «خدا» یا اَهو-را-مزدا به معنای هستی-دارای-خرد بزرگ است. بنابراین از یک سو چیزی باقی نمیماند که بخواهد در مقابل اهورامزدا قرار بگیرد و از سوی دگر مزدا خرد یا دانایی او و یا هستی است. خسروی وجود آدم یا ضمیر خودآگاهش هم یک خرد یا درون دانایی دارد که دِئـنا نامیده میشود. همچنان که اهورا و مزدا یک پدیدهٔ واحد هستند ضمیر خودآگاه و دِئـنای آدمی هم یک حقیقت واحد یعنی خسروی وجود او هستند.
دوگانگی در ساختار هستی
در ساختار هستی دوگانگی یا دوقطب متضاد عمومیت دارد. نیکیها قطبهایی هستند که به خوشبختی و تکامل هستی و اجزاعش میانجامند و بدیها پدیدههایی هستند که مانع این امر هستند. این گونه سنجشها و ارزش گذاریها از خصوصیات ذهنی یا مِینَویِ انسان است و خارج از این ذهنیت وجود خارجی ندارند. زمانی که انسان به آدم و اَبَر آدم تحول یافت از طریق کمبود توهم ظرفیتی مییابد که بنا بر آن این گونه سنجشها و ارزش گذاریها بسیار ساده تر شده و هستی و پدیدههایش تنها و به سادگی برایش تبلوری از وجود گشته و بعنوان یک عارضه، اصالت حیوانی برایش ملموس تر میگردد.
به پیامبری احتیاج نیست
از آنجا که انسان به عنوان بخشی از هستی یا اهورا مزدا از او جدا نیست لذا احتیاج به پیامبری هم نیست تا از او به انسان پیام برساند. انسان تنها لازم دارد ذهن خود را مثل ظرفی خالی نگاه داشته و از تحمیلات خرد خبیث و توهمات رها سازد تا قادر به توجه به ندای خرد سپنتا باشد. زَرَتوسترا در گاتها یش خود را مانْتْرَن یا آموزگار سخنان اندیشه برانگیز میداند.
جهان مادی و مِینَوی
اهورامزدا یا هستی را میتوان به دو بخش مادی و مِینَوی تقسیم کرد. بخش مادی از هرآنچه ملموس است تشکیل شده و بخش مِینَوی از محتویِ ذهن یا ذهنیت. بیش از نود درصد توجه آدمی توسط فعالیت ذهنیاش در جهان مِینَوی سپری شده و در آن زیست دارد. هر دو بخش مادی و مِینَوی بر مبنای مزدا یا خرد بزرگ استوار بوده که خود از دو بخش خرد سپنتا و خرد خبیث شکل گرفته. اندیشه و حس آدم فقط از خود او تراوش نمیکنند بلکه علاوه بر آن دریافتی هستند بر مبنای رزونانس بین ذهن او و ذهنیّت کلی که عمدتاً متأثر از آن دو بخش خرد بزرگ است.
آدم دستیار هستی در امر تکامل
هستی یا اهورامزدا پیوسته در حال توسعه و تکامل است. بنابراین او جوان و نابالغ بوده، کاستیها و کمبودهایی در او وجود دارند که به همین جهت آدم به عنوان جزء و امتدادی از همین هستی نقش دستیاری او را در راستای تکامل و رفع آن کاستیها ایفا کرده تا یک زندگی در تراز و خوشبختی برای همهٔ جانداران آفریده شود. بر این مبنا میتوان نتیجهگیری کرد این آدم است که عامل رفع کاستیها یا بلایا و ایجاد رحمت است.
نیایش
این نقش آدم اگر قرار باشد به نیایش و وردخوانی برای این عظمت استوار بر خود محدود باشد که عملی را صورت نمیدهد. ولی اگر در راستای بهبود وجود و زندگی اجزاء این هستی مثل جانداران و انسانها منجمله خودش کوشا باشد به تکامل هستی موفق شده و این تلاشی با ارزش است که به هر صورت برای هستی یا «خدای» خود انجام داده است. پاداش این گونه تلاشها هم مستقیماً در سرانجام جهانی بهتر و خوشبخت تر و لذا آرامش ذهنی-روانی و سیرابی درونی و بیرونی قرار دارد.
دو رئوس قابل ستایش هستی
هستی استوار بر خود است و بینهایت دقیق و پرعظمت. اگر به طور دقیقتر تنها دو بخش این هستی باشند که شایستهٔ ستایش محسوب شوند یکی هارمونیی است که هستی را از راه تکامل به سوی خودش که صورت ایدهآل مطلق این هستی باشد میبرد یعنی اَشا و دیگری خردی است که هستی را در این راستا رهنمون میشود یعنی خرد سپنتا. و این بزرگداشت خرد است. مَزْدِیَسنی است.
اهورامزدا مقدس نیست
اهورامزدا مقدس نیست. تقدس نتیجهٔ ارزش گذاری انسان است. اهورامزدا هم چیزی از جنس هستی، گیتی، طبیعت، همهٔ جانداران و منجمله همهٔ انسانها است. به عبارت دیگر هر آنچه وجود دارد مورد شمول اوست، چه جنبههایی که به درک ما در حال حاضر خوب و چه جنبههایی که به درک ما در حال حاضر بد تشخیص داده میشوند و این شامل هر دو قطب مزدا که خرد سپنتا و خرد خبیث باشند هم میشود. به عبارت دیگر او به سادگی تنها هستی است.
مزدا و آفرینش
مزدا بر اساس یافتههای تا به امروز همان قوانین فیزیکی جاری در هستی است که به عنوان خردی ساکن، آفریدگار نظم و هنجار موجود در هم بخش مادی و هم بخش مِینَوی هستی میباشد. اما این آفرینش بوجود آوردن چیزی از عدم نیست، بلکه مثل اثری هنری، کاری از نظم و هارمونیِ خود بخود رو به تکامل در یک هستی یا «خدایی» ازلی است که همیشه موجود بوده و همیشه هم وجود خواهد داشت ولی در راستای این تکامل از حالتی به حالتی دیگر منتقل میشود.
توجه داشته باشیم مزدا یا اشا خدا هم هستند
توجه داشته باشیم، فقط یک چیز، یک شخصیت خیالی و آنهم در آسمانها خدا نیست (اما فقط یک آسمان، آنچه انسان از روز اولش دیده و تجربه کرده، آسمان است). همه چیز با هم «خدا» ست. بنابراین وقتی از اجزاء این «خدا» مثل مزدا یا اشا یا هر وجود مادی یا ذهنی گویش میشود هنگامی که از یک جزء مشخص و ضمناً خردمند و خودمختار این «خدا» سخن رانده میشود، از خدا هم سخن رانده میشود و این با دریافت محدود، جزمی و تنها پنداری ابراهیمی از خدا تفاوت دارد.