آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون
آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون

داستان ۲۰

مشکل مسلک ایرانی‌

مشکل مسلک ایرانی‌ می‌تواند سابقه ‌ای تاریخی حتی تا پیش از قتل‌عام مزدکیان توسط انوشیروان ساسانی زیر نفوذ اشراف، تا زمان اولین گنده لات وارداتی همان اشراف یعنی اسکندر مکدونی هم داشته باشد. تربیتی رواج یافته که جامعه را همچون جنگل درّندگان شکل داده و یک درّنده‌تر از همه را بالای همه سوار کرده و لذا جامعه  جنگلی خطرناک و منبع شرورت‌ها و پلیدی‌ها برشمرده می‌شود به طوری که ایرانی باید خود را در مقابل آن محافظت کند.



معماری هخامنشی مدرکی دال بر این‌گونه نبودن آن زمان

طریقهٔ معماری باز و بی‌سابقهٔ هخامنشی می‌تواند مدرکی دال بر این باشد که  در آن زمان این‌گونه نبوده است. گل‌نبشته‌های پارسهٔ حاکی از پرداخت دستمزد کارگران سازندهٔ پارسه خود مدرک دیگری در این زمینه هستند.



قرن‌هاست در این آب و خاک هرکس ساز خودش را می‌زند

به هر جهت قرن‌هاست در این آب و خاک هرکس ساز خودش را می‌زند و هر حکومت نظامی وارداتی اشراف پس از قتل‌عام مزدکیان هم که از راه رسیده توانسته بر همین مبنا سوارمردم شده تا نوبت گردن‌کلفت بعدی. این همان مملکت شیر و خورشیدی یا قلدر جنگلی با این حال و روزی است که شیرزنان و شیرمردانش طی قرون متمادی داشته و امروز هم دارند.



تا سراغ داریم این گونه بوده است

توجه داشته باشیم این «رژیم‌ها»  به عنوان یک ساختار تحمیلی هستند که به علت تافته‌ای جدا بافته از مردم خود بودن، بر مردم «حکومت» می‌رانند، کارشان معمولاً مکیدن شیرهٔ مردمانشان بوده، پیوسته هم نگران بقای حکومت و مکش خود هستند و در این راه از هیچ جنایتی هم روی‌گردان نیستند. چیزی که طی هزاره‌ها تجربهٔ ما را شکل داده و تا سراغ داریم این گونه بوده است.



هخامنشیان مردم پروری می‌کردند نه حکومت‌رانی

ولی به استناد ساختار باز معماری هخامنشی  که در آن حصارهای صعب العبور و برج و باروهای بلند به کار نرفته‌اند، بدین معنی که فضای آن دوران غیر امنیتی و صلح‌آمیز بوده است، همچنین به واسطهٔ گل‌نبشته‌های بدست آمده در پارسه (تخت جمشید) که حاکی از پرداخت دستمزدهای مکفی به کارگران به عنوان نمونه‌ای از رعایت حقوق مردم بوده است، با طیب خاطر می‌شود ادعا کرد هخامنشیان به عنوان «شهریاران» و نه «حکومت‌گران»، مردم پروری می‌کردند نه حکومت‌رانی.



سازمان امنیت داریوش بزرگ برای پاسداری حقوق مردم در برابر عوامل شهریاری دستگاه خودش بوده است

بنابراین سازمان امنیتی که داریوش بزرگ بنا نهاد، نه برای «بقای رژیمی»، که ابزاری برای بازخورد، جهت پاسداری حقوق مردم در برابر عوامل شهریاری (دولت‌مردان و کارکنان) دستگاه خودش بوده است. پس تجربهٔ خودمان را تنها مظنه قرار ندهیم و به جای تاریخ نویسی‌های مکرر و از روی دست همدیگری که بر مبنای چنین مظنه‌هایی بر روی هم تل انبار شده‌اند به استنادات واقعی رجوع نمائیم.



قلدری

قلدری و گردن کلفتی نشان شجاعت نیست بلکه معمولاً نشانی از ترس درونی است. منشأ ترس، نهیب‌ها و تحریکات خرد خبیث است. راه‌کار برخورد با هرگونه تحریکات خرد خبیث نظارت بر ورودی ذهن و خنثی نمودن تلقینات او توسط تمرکز است.



چاله‌میدانی بودن و رفتار کردن نشان مردانگی نیست

چاله‌میدانی بودن و رفتار کردن نشان مردانگی نیست. نمایش اسارت در باد دماغ، در توهم است. این درک کردن، صبر و تأمل، آزادگی و آزادی است که نشان نه‌تنها مردانگی، زنانگی، بلکه آدمیت است. آدم باش دوست من که خودآ، خدا خواهی بود✌



محترمانه، روش ایرانی

نمی‌شود انسان هم اعتراضش را نشان بدهد و هم از به‌کار بردن کلمات رکیک و فحاشی خودداری کند تا فرهنگ «چیز اللهی» (شاه اللهی‌ها و حزب اللهی‌ها) که در چیزی ذوب شدند و قبل از هر  چیز خود را از دست داده‌اند نشر داده نشود؟ فرهنگ فحاشی  چیزاللهی در مورد شاه اللهی ها ناشی از فیلم‌ها و سریال‌های آمریکائی خصوصاً دههٔ شصت، هفتاد و در مورد حزب اللهی‌ها ناشی از فرهنگ و تربیت عرب است. با این تفاوت که ممکن است بعضی از حزب اللهی ها به موردی اخلاقی پایبند باشند ولی شاه‌اللهی ها به هیچ چیز غیر از وجهٔ فرمایشات و شمایل ملوکانه پایبند نیستند. فراموش نکنیم که روش محترمانه در هر زمینه‌ای و حتی در اعتراض روشی ایرانی و مساعد با فرهنگ ایرانی است.



نمایش عجز و ناتوانی

نمایش عجز و ناتوانی شاید تسکینی باشد برای آن‌هایی که معنی زندگی را در جلب نظر دیگران جستجو می‌کنند ولی در واقعیت مثل اشک کبابی که آتش زیرش را شعله ور تر می‌کند جنایتکارها و ستمگرها را فقط جری تر می‌کند. نیاز به همدردی، یک توهم و تسکین از همدردی دیگران، توهم دو طبقهٔ پس از آن است مگر اینکه همانطور که اشاره شد انسان معنی زندگی را در جلب نظر دیگران بداند.



مظلومیت

مظلومیت ارزش نیست. فساد است. ننـگ است. خیلی عذر می‌خواهم از همه مظلوم‌تر باسن است. افتخارات اشتباه گرفته شده‌اند. مستحمر شده‌اند. ملایی شده‌اند.



کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من

خدا،  پیغمبر، امام، روح مردگان، دیگر زندگان، همه و همه تنها دست آویز گول زنکی هستند که انسانی را که نمی‌خواهد روی پای خودش بایستد سرپا نگه دارند. هیچ کس و هیچ چیز. تنها و تنها خود انسان. «کس نخارد پشت من      جز ناخن انگشت من»



سرانجام تکیه بر غیر خود

کسی که غیر از خودش به هر  چیز  دیگری که می‌خواهد باشد تکیه کند خطای خودش است و دیر یا زود سرانجام چنین خطایی را تجربه خواهد نمود.