سوئد اینگونه شهریاری میشود
کشورهای اسکاندیناوی که در تلفظ خودشان خود را «وی – کینگ» میدانند به خوبی آگاهند معنی تحت الفظی وی – کینگ برابر است با «ما – پادشاه» یا «ما – شهریار» و این دقیقاً بیان کنندهٔ جایگاه مردمان این سرزمینها در ساختار سیاسی کشورهای مطبوعهشان است. این از افتخارات این کشورها و منجمله سوئد است که مردم آنها شهریاران واقعی جامعه شان هستند. بدون مبنا نیست که سوئد در شاخص دموکراسی سال ۲۰۱۸ میلادی پس از همسایگان اسکاندیناویاش نروژ و ایسلند مقام سوم را در دنیا نائل شده است. در دیگر شاخصها مثل شاخص بهترین کشور برای شهروندی ۲۰۱۹، خوشنامترین کشورهای دنیا ۲۰۱۸، شادترین کشور دنیا ۲۰۱۹، ۱۰ کشور برتر در تعلیم فنون آینده، بهترین کشورها برای زنان ۲۰۱۹، بهترین کشور برای رشد کودکان ۲۰۱۹، درجهٔ آزادی ۲۰۱۹، بهترین کشور برای کیفیت زندگی ۲۰۱۹، بهترین کشور برای زنان کارگر ۲۰۱۷، کشورهای شفاف (عدم فساد و رانت)، آزادی مطبوعات در جهان ۲۰۱۹، اظهار مذهب در تعریف یک شخص و بسیاری شاخصهای مثبت دیگر کشورهای اسکاندیناوی و منجمله سوئد همیشه در بین رتبههای بالای این ردهبندیهای جهانی قرار میگیرند.
سوئد از دیدگاه ساختار سیاسی یک کشور فدرال نیست ولی این ساختار به گونهای است که در آن شهرداریها و استانداریهای متشکل از چند شهرداری از خودمختاری اساسی و گستردهای برخوردارند. اگر بنا واقعاً به شهریاری مردم باشد پس هیچ راهی نیست جز اینکه توسط تفویض خودمختاری هر چه گسترده تر به مناطق جغرافیایی کشور قدرت و اجرا در نهایت بدست مردم هر منطقه سپرده شود. چنین روشی به غیر از مردم سالارانه بودن بنیادی، بسیار کارآتر و سریع تر امور را اجرایی و عملی مینماید. آخر چه کسی آگاه تر و دلسوزتر از مردم بومی هر منطقه میتواند در رفع کمبودها و مشکلات خانه و کاشانهٔ خود کوشا باشد؟ و وقتی همهٔ مناطق به موازات یکدیگر مشکلات محلی را رفع نمایند کارها نیز به موازات یکدیگر و لذا سریعتر به انجام خواهند رسید.
لازم به یادآوری است که شهریاری یک مطلب و شهریاری مردم مطلبی دیگر است. در کشورهای اسکاندیناوی و منجمله سوئد شهریاری در استبداد یک نفر مثل یک شاه خود کامه یا یک گروه مثل گروه نخبگان نیست بلکه در اختیار رأی مردم و یا نمایندگان منتخب مردم است و این آنها هستند که به عنوان مرجع اصلی، تخصص نخبگان را به کار میگیرند. این یعنی شایستگی شهریاری مردم در راستای بهره وری از نخبگان و نه اسارت در سلطهٔ آنان. کسی به اصطلاح آقا بالا سر مردم نیست که صلاحشان را تشخیص دهد و به جای مردم برای مردم تصمیم گیری کند. و این اولین قدم واجب به سوی اعتماد به مردم به عنوان انسانهای بالغ و شایسته از راه اعتدال ورزیدن در تشخیص شایستگی است که در دومین قدم توسط آموزش و پرورش و همچنین رسانههای عمومی مردم را در شایستگیشان ورزیده تر مینماید و در عین حال عامیگری را خنثی مینماید.
دستاوردهای بشری غرب و شرق ندارد. غربی ها هم آریائی و لذا خواهران و برادران ما و به استدلالی ایرانی هستند. ضمن اینکه پدیدهٔ شهریاری مردم صرفاً یک پدیدهٔ غربی نیست. به گزارش هرودوت،مورخ هلنی، در ابتدا کوچکترین جزء جامعهٔ پارسیان خانواده بوده که رئیس خانوادهها رئیس تیره و رؤسای تیرهها رئیس قبیله را انتخاب میکردهاند. همین مورخ اشاره میکند که مادها مجامع و مجالس خلق داشتهاند. بدین معنی که شورای شیوخ یا برگزیدگان مردم وجود داشته بوده و به اعتقاد دیاکونوف خاورشناس بینالمللی روسی فرمانروایان در ابتدا استبدادی نبودهاند. میتوان ادعا کرد روش شهریاری ایرانیان قبل از اسکندر ترکیبی بوده است از روش بومی مردم سالارانه و آریائی مادها و پارسها با حکومت داری استبدادی و کهنهتر سامی بابلی.
اینکه مردم به عنوان آدمهای بالغ خود صلاح و مصلحت خود را تشخیص دهند و در موردش تصمیم بگیرند خیلی انسانی تر و مطلوب تر است تا سلطهٔ یک نفر یا یک گروه که بیاید و صلاح و مصلحت عموم را تشخیص دهد و آنرا تحمیل کند. مسئله اعتدال در سنجش شایسته گری است. میتوان همان تربیت و آگاهی را که یک فرد یا یک گروه دارد توسط آموزش پرورش صحیح و همت رسانههای عمومی به مردم داد. مردم ایران قریب دست کم هزار سال است اسیر مذهب بودهاند. یک روزه نمیشود این تربیت را تغییر داد. بروز انقلاب اسلامی ۵۷ عکس العمل مستقیم مردم در راستای تربیت طولانی مدت مذهبیشان بود نه ثمرهٔ روشنفکری ایرانی. روشنفکری ایرانی هنوز مانده تا ثمره بدهد. خلاصه اینکه در شرایط تربیتی و اطلاعاتی مشابه عقل انسانها در اصول بنیادین، انتخاب بسیار شبیه به هم میتواند داشته باشد و یک راه را برود. باید شرایط تربیتی و اطلاع رسانی آن یک نفر یا آن گروه برای همهٔ مردم فراهم شود. مثل کشورهای اسکاندیناوی و سوئد.
البته شاید کار سادهای باشد که با توجه به برخی شواهد و قرائن حدث زد شهریاری مردم سرنوشت نهایی انسانها بر روی کرهٔ زمین است. اما اینکه در آینده چه زمانی چنین ایدهآلی به حقیقت خواهد پیوست کار سادهای نیست. در آن زمان، شهریاری مردم به صورت ترکیبی از مردم سالاری مستقیم و مردم سالاری نمایندگی خواهد بود. بدین معنی که هم مردم مستقیماً در تصمیمگیریها مشارکت خواهند داشت و هم در پارهای مسائل تخصصیتر و امنیتیتر، نمایندگان مردم در مجلس تصمیمگیری خواهند کرد. این درصد مرجع تصمیمگیری شاخصی برای آیندهٔ تشخیص درصد مردمسالاری در شهریاریهای مردمی خواهد بود.
در ایران نیز روزی مردم، شهریاران نهائی کشورشان خواهند شد، شکی نیست. در این راستا برخی ایرانیان به فدرالیزم میاندیشند. البته فدرالیزم «قومی» شاید در برخی نقاط خاص دنیا به خاطر داشتن شرایط خاص عملی بوده باشد ولی مطمئناً در ایران کاربردی ندارد چون اقوام در ایران خیلی پراکنده و در هم آمیخته هستند. ولی نوعی از فدرالیزم یا ساختاری با همان خاصیت که بر اساس منطقه بوده و با در بر گرفتن اقوام مختلف ساکن در آن مناطق برای داشتن سطحی از خود مختاری در جهت اداره و توسعهٔ هر منطقه بدست مردم بومی آنها یک الزام است. اینگونه ادارهٔ ساتراپ گونه در ایران باستان نیر سابقه داشته و امروز عامل مردم سالاری و آبادانی کشورهایی مثل سوئد به حساب میآید.
در رابطه با ایران لازم است کهننگاری ایران را به شش دورهٔ کلی تقسیم کرد. ۱) دوران شهریاری شاهنشاهان حرفهای (شاهنشاهان هخامنشی)، ۲) دوران حکومت جنگاوران و سلحشوران یا به عبارت دیگر دوران گردنکلفتها و قلدرها (از شورش اسکندر تا پایان پهلوی اول. البته دورهٔ اشکانیان و ساسانیان تا قبل از انوشیروان دوران شهریاری قلدران پهلوان و جوانمرد بود)، ۳) آغاز جنبش مردم (دوران کوتاه خیزش مشروطه)، ۴) دوران حکومت استبداد سلطنتی ایرانی (پهلوی دوم)، ۵) دوران استبداد و جنایات مذهبی به پشتوانهٔ پاسداران و بسیجیان چماقدار (جمهوری جنون و جنایت اسلامی)، ۶) ادامهٔ جنبش مردم و ظهور شهریاران نهایی (شهریاری ابدی مردم. اتحادیهٔ ایران؟)
آنچه که مخرج مشترک تمامی این دورانها محسوب میشود اشراف و دیوانسالاران بودهاند. دیوان سالاران تنها دست اندرکاران دولتی نیستند بلکه مجموع دولتمردان و همهٔ نفوذ دارانی هستند که بر عملکرد دولت تأثیر مستقیم دارند و جمعاً حکومت را شکل میدهند. دولت بخش متحرک یک حکومت و نفوذ داران پای نسبتاً ثابت همهٔ حکومتها هستند. مسلم است که هرچه به عقب برگردیم این نفوذ داران بیشتر از طبقهٔ اشراف بودهاند که هم سرمایه و هم آشنا داشتهاند.
همین اشراف در ادوار پایانی هخامنشیان که بیش از دویست سالی بود نظامیان هلنی هم با آنان ترکیب شده بودند گُنده لاتی را به نام اسکندر علیه هخامنشیان یاری کردند و هخامنشیان ساقط شدند و داستان اجیر کردن و به کار گیری نخالهها در نظم دادن امور از همانجا شروع شد. هرگاه هم که ناخالههای حاکم کارآیی خود را از دست میدادند ناخالهها و گردنکلفتهای قلدر جدیدی اجیر میشدند در حالیکه آن گردن کلفتهای قلدر قبلی هم حالا دیگر به جمع اشراف پیوسته بودند. و این همان ساختار قلدرجنگلی است که بعدها «شیر» و خورشید هم نشان آن شد.
این است که نام «شهریاری» شایستهٔ پادشاهی هخامنشیان است چرا که کشوریاری یا به عبارت دیگر دادگری، آبادانی و مردم پروری از جنبههای برجستهٔ آن دوران بوده است در حالی که نام «حکومت» که بیشتر بیانگر روشهای نفسانیه زنده به گور کردن همانند آنچه انوشیروان بر سر مزدکیان آورد، سر و دست و پا بریدن مثل اعراب و زنده زنده خوردن و چشم درآوردن مثل ترکها برآزندهٔ خودکامهگانی دانست که روش آنها حکم یا زور بوده است. امروزه در کشورهای بیشتر مردم سالار گروههایی از مردم غیر اشراف نیز به دستهٔ دیوان سالاران میپیوندند. امید است روزی همهٔ مردم جزو دیوان سالاران باشند.
در رابطه با آیندهٔ ایران کشورهای مردم سالار اسکاندیناوی و منجمله سوئد الگوی مناسبی میتوانند باشند که به طور اخص در راه شهریاری مردمشان تجربههای منحصر بفردی کسب کرده و در جهان پیشتازان این امر هستند. جا دارد دیوان سالاران ایران که شاید هم آنها هوای حکومت سلطنتی را به سر خمینی و جانشینانش انداختند این بار ولی نعمت جدید خود را مردم بدانند و همانند کشورهای اسکاندیناوی مردم را به جای یک نفر یا یک گروه شهریاران واقعی خود و ایران قلمداد کنند و در راه شهریاری آنان تلاش کنند که این شهریاری نهایی و همیشگی است.
این مقاله در دو قسمت به ساختار و عملکرد شهریاری سوئدی میپردازد. در قسمت اول به قوانین اساسی، مجلس و دولت سوئد و مأموریت های مختلف آنها نگاه خواهد شد و همچنین اینکه تصمیمات مختلف کجا اتخاذ میشوند. در قسمت دوم شهرداریها و استانداریها برجسته خواهند شد.
شهریاری چیست؟
در اینجا شهریاری به معنای مجلس، دولت و مقامات سوئد است. می توان گفت که شهریاری سوئد شامل تعدادی از افراد و ارگانها (واحد های) مختلف است.
یک تقسیم بندی اساسی چنین به نظر می رسد:
• رئیس شهریاری
• مجلس
• دولت
• دادگاهها