رسم بردهداری در بین ایرانیان وجود نداشته است
در مورد بردهداری در دوران هخامنشی آنچه مسلم است اینکه در بین ایرانیان رسم بردهداری وجود نداشته است. اما با وجود توجیهات در مورد وجود بازارهای بردهداری در مناطق سامی داخل قلمروی هخامنشی مثل ارجحیت داشتن آزادی مناطق در اجرای برخی رسوم و عادات پذیرفته شدهٔ محلی بازهم واجب است در مورد اشارات بدون استناد مورخین غربی بسیار محتاط بود و اگر هم به سندی اشاره شده حتماً بایستی اصالت و صحت و صغم آن استنادات مورد بررسی جدی قرار گیرند.
رسوم در حال منسوخ شدن پیشینهٔ غرب
فراموش نکنیم در غرب رسوم در حال منسوخ شدنی وجود داشته که موجب شده پیشینهٔ غرب را به مناطق هلنی وابسته کرده و در مورد دقیقاً این مناطق به داستانسرائیهایی هم دست بزنند. مورخین اخیر ایرانی هم تنها از روی دست مورخین غربی به تکرار داستانسرائیهای استادانشان پرداختهاند. این داستانسرائیها باور دارند که در ایران همبشه زور و قلدری پادشاهان و به دنبال آن ستمگری، خشونت و بندگی ایشان برقرار بوده و در غرب آزادی و جسارت. در حالیکه قضیه درست بر عکس بوده است. در واقع قلدری و زورگویی صاحبان قدرت درست پس از شورش اسکندر هلنی، گندهلات تاریخ باب و رواج پیدا کرده است.
هخامنشیان پادشاهان محق بودند
داریوش شورش اشراف و قدرتمندان را که در پی غصب ناروای قدرت در جهت امیال شخصی خود بودند سرکوب کرد نه قیام مردمی را چون دلیلی برای قیام مردم وجود نداشته است. اما در مناطق هلنی قبل از هخامنشیان دلیلی بر قیام کارگران وجود داشته است که در یکی از شهرهای هلنی کارگران در یک ابتدا پیروز میشوند و حکومت را به دست میآورند. اما اشراف آنجا بعداً بر کارگران توفق یافته و کارکران شورشی را تبدیل به مشعلهای زنده میکنند. آثاری که هخامنشیان از خود بهجای گذاشتند خود گویای این است که ایشان تنها پادشاهان واقعی و حرفهای دورانها و لذا پادشاهان محق بودند.
مناطق هلنی ابتدا بعد از ملحق شدن به اتحادیهٔ هخامنشی روی صلح و آبادانی را دیدند
اصولاً شهرهای مناطق هلنی تا قبل از هخامنشیان پیوسته با هم در جنگ بودهاند و ابتدا بعد از ملحق شدن به اتحادیهٔ هخامنشی توانستند روی صلح و آبادانی را ببینند. بعدها در زمان اشکانیان که دولت روم به قدرت رسید و رقابتش با اشکانیان بالا گرفت مناطق هلنی مناطقی غربی و تحت سلطهٔ روم محسوب شدند.
بنیان شکاف بین دموکراسی و توسعهٔ سوئد و ایران
حدود انقلاب مشروطهٔ ایران، کشور سوئد به قول خود سوئدیها همردیف الآن کشور کونگو در آفریقا بود. در آن زمان سوئد تصمیم گرفت شهریاری را به مردم و نمایندگان واقعی آنان بسپارد. در ایران شیری-خورشیدی اما، بعد از انقلاب مشروطه طبق روال معمول دور یک قلدر را صرفاً به خاطر قلدریاش گرفتند و به جای خواست و مشارکت مردم، دوباره شد «اوامر ملوکانه». بدین ترتیب مدرنیتهای هم که با تدبیر اطرافیان رضا خان قلدر به آن پرداخته شد برای مردم امری غیرخودی و فرمایشی شد. این روش شهریاری، فاصلهٔ مسیری را که سوئد به سمت دموکراسی و توسعهٔ «مردم-همراه» پیمود، با بازماندگی و بیگانگی مردم ایران از جریان دموکراسی و توسعه و لذا ظاهری و روواتی شدن تلاشها در ایران و در نتیجه عقب ماندگی امروز ایران از سوئد امروز بنیان گذاشت.
رضا خان قلدر
رضا خان قلدر، پدر استبداد، چپاول شخصی و بنیانگذار حذف مردم از تصمیمگیری در امور کشور بعد از انقلاب مشروطه و لذا بنیانگذار فاصلهای که امروز دموکراسی و توسعه در سوئد و ایران با هم تجربه میکنند. عامل بیگانگی مردم از مدرنیته به علت فرمایشی کردن آن و لذا زمینهساز سلطهٔ امروزهٔ ملاها و ایدهاولوژی آنان در ایران. او فقط یک قلدر خانگی بود که در یک ابتدا شرایط را برای اصلاحات مافیایی که او را برای مردم عَلَم کردند مهیا نمود اما خوی قلدری و درندهگی او گریبان همان مافیا را هم گرفت و آنچنان تنها ماند که بیگانگان او را از کشور خودش هم با خفت و خاری بیرون کردند. کورش افتخاری مدل ساواکیها که فقط به ملاها تعرض نکرد بلکه با تمام مردم ایران، حتی آنانی که او را سر کار گذاشتند هم همین گونه رفتار را داشت. او فقط یک قلدر در مقابل اهل خانه بود.
مردم ایران از روی گیجی انقلاب نکردند
مردم ایران از روی گیجی انقلاب نکردند بلکه خیلی هم هوشیار بودند منتها گول تقیه و خدعه را خوردند. کلاه بردار کلاه همه را بر میدارد چون نیرنگ به کار میگیرد. کسی هم که بخواهد برای گول حیله را خوردن احساس گناه به مردم تلقین کند فقط یک کلاه بردار دیگر است.
شهریاری مردم بدون زور
آ آ آ آدم. یک دم نفس میکشد و هیچ ضمانتی نیست که دم دیگر هم همین کار را انجام دهد. از طرف دیگر شهریاری مردم یا دموکراسی هم با زور نمیشود. هرآنچه رأی اکثریت باشد دنبال میشود. اگر رأی اکثریت خردمندانه نیست دلیل بر وجود احتیاج به روشنگری بیشتر است نه تحمیل بهشت. روش خرد سپنتا جبر و تحمیل نیست، تأمل صبورانه و خردمندانه است.
توهم تغییر رژیم همین الآن
توقع و یا شعار «تغییر رژیم، همین الآن!» تنها یک بیقراری خیال پردازانه و توهمی ناشی از خامی و دور بودن از واقعیت است. لازم است همانند باغبانی که گلی میکارد و با صبوری از کار خود خود مراقبت کرده و با پشت کار و در هر شرایطی به تلاشش ادامه میدهد عمل کرد تا این پروسه زمانی را که لازم دارد ببرد و به بار بنشیند. حتی اگر بیش از یک نسل به طول بیانجامد.
براندازی
خوب است انسان یک کم جلوتر از پایش را هم ببیند. اگر مقصدی برای براندازی تهیه دیده نشده باشد براندازی برای چه؟ صرفاً برای براندازی و بعد از لحظهٔ براندازی هرج و مرجی بدون کنترل در یک بازهٔ زمانی نامعلوم؟ هرج و مرجی که همانطور اکنون خیلیها استبداد شاهی را به چشم میکشند حالا آنان را به استیصالی برساند که استبداد شیخی را هم به خاطر گرفتاری در شرایطی مثل سوریه و لیبی و غیره به چشم بکشند؟ نه مهمتر از براندازی هدفی است که در راستایش براندازی اجرا میگردد.
براندازی رژیم تنها یک قدم است نه همه چیز
براندازی رژیم تنها یک قدم است نه همه چیز. قدم اول یا نقطهٔ شروع، خودآیی فردی هم میهنان است که سنگهایشان را با خودشان ور بکنند. بعد تعیین هدف است که به جای رژیم چه میخواهند؟ آیا هرج و مرج میخواهند؟ اگر نه، پس لازم است هدف را طراحی کنند. وقتی نقطهٔ شروع را داشته باشند و هدف هم مشخص شد یعنی راه را ترسیم کردهاند و بدین ترتیب براندازی میشود تنها یک گذرگاه که با اعتراضات میلیونیه مسالمت آمیز، به پشتوانهٔ اعتصابات سراسری، مانع رژیم در آن درهم خواهد شکست و راهی که با هدفِ روشن تابناک شده است به سلامتی و کمترین هزینه پیموده خواهد شد.
شهریاری مردم با روش خرد سپنتا
راهکار شهریاری مردم، تنها پیروی از روش خرد سپنتا است این گونه که در درجهٔ اول به خود مختار بودن مردم به عنوان موجودات خردمند باور پیدا کنیم و در درجهٔ دوم ایدهٔ خود را تنها ارائه کنیم نه تحمیل و در درجهٔ سوم قبول کنیم تصمیم با مردم است و هیچ تضمینی نیست ایدهٔ ما مقبول واقع شود که در این صورت تنها میتوانیم به روشنگری بیشتر دست بزنیم نه تحمیل.
تکیه بر انفعال یا امید به جنبش مردم
زمانی فرارسیده که همهٔ تکیهگاه نیروهای واپسگرا انفعال مردم ایران و همهٔ امید نیروهای پیشرو جنبش مردم ایران شده است. خود زمان نمایشگر سرانجام این آزمون تاریخی مردم ایران خواهد بود.