گسترش ایران در زمان داریوش
گسترش بیائید بگوییم اتحادیهٔ ایران در زمان داریوش بزرگ و کلاً در دوران هخامنشی به عنوان تنها دوران پادشاهان حرفهای تاریخ که افتخاراً ایرانی هم بوده است تنها بر اساس توسعهٔ قدرت شخص پادشاه و ارضاء خودخواهیهای نفسانی او نبوده است، چیزی که احتمالاً توسط کهننگاران هلنی و طرز فکر و شخصیت هلنی شرح شده و به دست ما رسیده است. بلکه فلسفهٔ پشت آن از میان برداشتن ارتشهای متعدد از طریق اتحاد بین آنها بوده تا وجود ارتشهای مختلف باعث رویارویی و جنگ بین ایشان نشود و بدین ترتیب هم کارآیی آنها صرف برقراری صلح و امنیت شود و هم در مخارج نظامی صرفهجویی گشته تا ماه عسل آن خرج رفاه و آبادانی گردد.
جذابیت ملحق شدن به اتحادیهٔ هخامنشی
بنا به گواهی گلنبشتههای یافته شده در پارسه (تخت جمشید) که حاکی از پرداخت دستمزدهای مکفی و دیگر رسیدگیها به مردم هست جذابیت ملحق شدن به اتحادیهٔ هخامنشی در رفاه مردم، آبادانی داخل قلمرو و امنیت حاصلهٔ داخل این قلمرو بوده است و بدین اتکا قبل از هرگونه تسلط نظامی، رایزنی با بزرگان ملل خارج از این قلمرو صورت میگرفته و آنها دعوت به اشتراک در رفاه، آبادانی و امنیت هخامنشی میشدند و با نفوذ بر بیشتر بزرگان آنها، ملل خارجی جذب قلمروی هخامنشی میشدند که سپس با تسلط نظامی هخامنشی حالت رسمی به خود میگرفته است. معمولاً هم همان دولت محلی قدیمی آن منطقه سر کارش ابقاء میگشته است.
در زمان باستان واحد سیاسی منسجمی به نام دولت یونان وجود نداشته است
دوست دارم یادآوری هم بکنم، در زمان باستان واحد سیاسی منسجمی به نام دولت یونان وجود نداشته است بلکه مردمان و فرهنگ هلنی وجود داشته که مثل طوایف ترک جنگجو بوده و همیشه بین شهرهای مختلف هلنی نشین جنگ برپا بوده است. سیستم هخامنشی ایشان را در ارتش خود به کار گرفت تا اینکه آنها به مرور در دستگاه هخامنشی نفوذ پیدا کرده و بعد از حدود دویست سال و با تبانی با اشراف، خود هخامنشیان را طی شورش مکدونیان که از مردم هلنیتبار بودند ساقط کردند. درست مثل ترکان غزنوی که بعدها توسط نفوذ نظامیی که در دستگاه سامانیان پیدا کرده بودند خود سامانیان را ساقط کردند.
با اسکندر مکدونی سیستم سلحشورانه رسمی شد
البته اسکندر مکدونی به جنایت و خرابی دست زد که بلافاصله هم حذف شد اما با یورش او سیستم سلحشورانه رسمی شد و میشود گفت از آن به بعد تا پایان دوران پهلوی اول، حکومت نظامی سلحشوران جای شهریاری مردم پرور هخامنشی را گرفت. پهلوی دوم مدنی تر بود و با نفوذ ابر قدرت آن زمان یعنی انگلیس و نه قدرت نظامی خودش روی کار آمد که او هم با انقلاب ادامهٔ مشروطه ساقط شد. انقلابی که توسط مذهبیون و به اتکاء چماقداران و جنایتکاران هیئتی ربوده شد و شاید بعد از آنها اتحادیهٔ هخامنشی با تکیه بر رفاه و آبادانی و لذا امنیت اینچنینی و نه تنها نظامی دوباره پس از بیش از دوهزارو پانصد سال، توسط شهریاران نهایی یعنی خود مردم برقرار شود.
دلایل موجه برای انقلاب ۵۷
انقلاب ایران زندگی مردم را نگرفت بلکه جمهوری جنایت اسلامی با دزدیدن این انقلاب توسط خُدعَ و نیرنگ اسلامی از طریق وعدههای فریبنده، زندگی را از مردم گرفت. البته زندگی در ایران قبل از انقلاب خیلی بهتر از بعد آن بود ولی در مقایسه با کشورهای پیشرفته و مردم سالار آن زمان دلایل بسیار موجهی برای انقلاب وجود داشت. قورق و انحصار قدرت و سیاست، تحمیل سلیقه، وجهه و تصمیم گیری یکنفر به جای همهٔ مردم بوسیلهٔ زور ساواک و پاچه خوران، ناکارآمدیها و نابرابریهای اجتماعی و بی ارزش بودن نظر مردم بعنوان احشام والاحضرت و همهٔ اینها در مقایسه با اوضاع کشورهای پیشرفته و مردم سالار جهان در آن زمان و نه در مقایسه با اکنون کشور ستم دیده و سرکوب شده و محروم جمهوری جنایت اسلامی، دلایل موجهی برای انقلاب بودند. اوضاع دوران شاه شاید پتانسیل و جاذبه ای برای بعضی به تنگ آمدگان از جنایت و ستم و ناکارآمدیهای «رژیم» کنونی باشد ولی هرگز نباید از مردم زمان «رژیم» شاه توقع داشت در پی بهبود اوضاع خود با توجه به پتانسیلی مثل اوضاع مردم و سیاست در کشورهای پیشرفتهٔ زمان خود نمیبودند.
زورچپان دیدگاههای شاه دلیل انقلاب ۵۷
شاه اگر به انقلاب مشروطه وفادار میماند و سلیقهٔ خودش را برخلاف قوانین مشروطه و با وجود بی لیاقتیهای ناشی از تحمیل دیدگاههای یک طرفه و محدود و محصور خود زورچپان نمیکرد این بلا سر مردم و کشور نمیآمد. البته در آن زمان حمایت همه جانبهٔ غرب پشت شاه بود که بعد از انقلاب به جهت جنون و جنایت ملایی، همهٔ آن حمایتها تبدیل به تحریم و ضدیت همه جانبه شد. به راحتی میتوان گمانه زد اگر زمان شاه هم حمایت غرب نبود اوضاع زیاد بهتر از حالا نبود.
آرزوی شاه
گیرم آرزوی شاه از طلا بودن دستگیرهٔ در توالت خانهٔ مردم بوده است. وقتی این آرزو با زور شکنجهگران ساواک و اعصابخوردکنی بادمجاندورقابچینها تحمیل شود خاصیت خود را از دست میدهد. درثانی چرا باید بین آرزوهای مشتی حسن برای کشور و آرزوهای اعلیحضرت برای مملکت فرق باشد؟
مواجهه با یک حکومت مذهبی سرانجامی ناگذیر برای خیل عظیم مردمی مذهبی
انقلاب ۵۷ مردم، حق بود ولی به جهت گرایشات عمیق مذهبی مردم با خُدعَ و تقیهَ توسط رئوس مذهبی دزدیده شد. اوضاع کنونی بتهٔ امتحانی است که به واسطهٔ نقطه ضعف مذهبی بودن خیل عظیمی از مردم پیدایشش ناگذیر بود و اگر مردم از این امتحان هم سربلند بیرون بیایند راهی را که اروپا ۵۰۰ ساله رفت، بواسطهٔ یکی تجربهٔ مواجهه با عوارض یک حکومت مذهبی و دیگری به خاطر پیدایش امکانات اینترنتی، ۵۰ ساله خواهند پیمود.
پهلویها
- پهلویها، دیکتاتور یا ناجی؟
- دیکتاتورهایی که استبداد سلطهگرانشان دستآوردهای ناجیگرانهٔ خودشان را هم به باد داد. البته این دیکتاتوری ابداع پهلویها نیست بلکه روش مافیای قدرت بوده که دیوان سالاری پر سابقهٔ ایران بخش مهم آن است و با مافیای قدرت در دنیا هم رابطهٔ تنگاتنگ دارد. این مافیا که عادت دارد به جای مردم تصمیم گیری کند و صلاح آنها را تشخیص دهد و در این راه از اجیر کردن، تبانی و شراکت با هیچ گردن کلفت جنایتکاری هم ابایی نداشته بسیار ریشه دوانیده و در نوع خود معجزه ای حیرت انگیز است.
اشراف
در حالی که عدهٔ کثیری را مشغول به نگرانی در امر معاش و جای سکنای امروز و فردای خود نمودهاند، جوانان را به زلف یار یا حداکثر به کسب نام مشغول داشتهاند، مذهبیها را مشغول مطمئن بودن از روزگار در قبر و پارتی بازی عزیزان خدایشان در آن هنگام نمودهاند، اشراف که بدنهٔ اصلی مافیای قدرت در سراسر جهان را شکل میدهند جهنم جمهوری اسلامی را در بهترین کاخهای لاکچری به فراتر از بهشت تبدیل نمودهاند و پس از مرگشان نیز در بهترین قبرستانهای لاکچری با طبیعت یکی میشوند. آنها اگر دیگر گردنکلفتهای جنایتکاری را که با سرکوب مردم این نظم را اعمال میکنند ناکارآمد تشخیص دهند گردنکلفتهای جنایتکار دیگری را اجیر میکنند.
دیوان سالاران پای نسبتاً ثابت حکومتها
دیوان سالاران تنها دست اندرکاران دولتی نیستند بلکه مجموع دولتمردان و همهٔ نفوذ دارانی هستند که بر عملکرد دولت تأثیر مستقیم دارند و جمعاً حکومت را شکل میدهند. دولت بخش متحرک یک حکومت و نفوذ داران پای نسبتاً ثابت همهٔ حکومتها هستند. مسلم است که هرچه به عقب برگردیم این نفوذ داران بیشتر از طبقهٔ اشراف بودهاند که هم سرمایه و هم آشنا داشتهاند. امروزه در کشورهای بیشتر مردم سالار گروههایی از مردم غیر اشراف نیز به دستهٔ دیوان سالاران میپیوندند. امید است روزی همهٔ مردم جزو دیوان سالاران باشند.
خسروی مردم
همهٔ اشراف دیوان سالار نیستند ولی اکثریت قریب به اتفاق دیوان سالاران باید از اشراف باشند. جهان به قدر کافی در چنگ اشراف بوده است. با پدیداری عصر اطلاعات زمان آن فرا رسیده که صلاحدید و تصمیم گیری و همچنین اجرا به خود مردم تفویض گردد. زمان، زمان خسروی نهایی یعنی مردم است.
براندازی ماشین سرخر سازی
قرنها است که یک نفر را عَلَم و سر خر میکنند تا با پیراهن عثمان کردن وجهٔ او که مرگبار هم زورچپان و تلقینش میکنند هر غلطی بخواهند مرتکب شوند. لازم است این ماشین را برانداخت نه اینکه با گرفتن یقهٔ تنها آن سر خر، گول نیرنگ این ماشین را خورد و سایه زد.
طرز تفکر و ذهنیت خائنهای بایستی دیگر درس عبرتی برای همهٔ انسانها شده باشد
حالا دیگر طرز تفکر و ذهنیت خائنهای و امثالهم بایستی درس عبرتی برای همهٔ انسانها شده باشد که ذوب شدن در باور یا هر چیز دیگری به چه جنایات و خرابیهایی میتواند بیانجامد. واقعاً لازم است تن دادن به عدم اطمینان از افکار و احساسات را به جان خرید و عطای «باور» به هر چیزی را به لقایش بخشید تا به پیگرد آن کورکورانه عمل نکرده، به جایش پیوسته پاسبان ذهن خود، اندیشه و حس خود بوده و با لحظهای تأمل، فرصتِ به کارگیری دروندانایی یا وجدان را به خود داد تا با تشخیص ویروسهای ذهنی، آنها را با لحظهٔ دیگری از تمرکز خنثی و در نطفه بیاثر کرد.
مشکل رژیم این است که چیزی جز جمهوری جنون و جنایات اسلامی نمیتواند باشد
این رژیم دقیقاً برای این طراحی شده است که مردم ایران و دنیا را با هم عمیقاً منسجم کند، علیه نکبت، فساد، تباهی، خرابی و جنایات اهریمنی که نمایندگی آنها را میکند. مشکل رژیم هم همین است که چیز دیگری جز جمهوری جنون و جنایات اسلامی نمیتواند باشد.