آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون
آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون

داستان ۰۷

ذهن یا توسط خسروی وجود آدم مدیریت می‌شود یا توسط خرد خبیث

ذهن اگر توسط خسروی وجود  هر آدم که ضمیر خودآگاهش باشد مدیریت نشود قطعاً جای خالی آنرا خرد خبیث اشغال خواهد کرد و بدین ترتیب قطعاً از آدمیت به انسانیت سقوط خواهد کرد. مدیر سومی وجود ندارد.



اصل تراز ذهنی است نه عشق و شادی

اصل در مدیریت ذهن و حال انسان تراز ذهنی است نه عشق یا شادی. عشق و شادی عوارضی جانبی هستند که  پس از ورزیده شدن در تراز نگاه داشتن ذهن، خود به خود به آدم دست خواهند داد.  هنگامی هم که عجالتاً  هنوز دست نداده‌اند آدم بی‌قرار به چنگ‌آوری آن‌ها نیست.



ذهن مبتلا به شادی

شادی مطبوع حس می‌شود ولی زنده بودن برای شادی نوعی سوء استعمال، زیاده روی و مبالغه است. ذهن مبتلا به شادی، ترس، اندوه، خشم، عشق، شهوت یا هر بار دیگری، ذهنی شیفت پیدا کرده و از تراز خارج است که خروجی مخدوشی هم خواهد داشت. پس مهم تنها در تراز بودن ذهن و روان آدمی است. ذهن و روانی که تنها در تراز باشد روی پای خود است و احتیاج به هیچ دست‌ آویزی برای زنده بودن ندارد.



خوش‌بختی و شادی مبتنی بر تنها مَکِش

خوشبختی و شادیی که تنها مبتنی بر مصرف یا چریدن مصرانه، آن‌هم در کنار یا بر روی خاک و خون دیگران باشد مشمئـز کننده و پلید است چون بندگیی مترادف با رخوت، بی‌خبری، یلخی‌گری در راستای مَکِش و نابودی است. خوشبختی و شادیی که ناشی از سازندگی و تولید هم باشد خوشبختی و شادی واقعی و لذا سپنتا است چون نوعی خود آزاد سازی مترادف با آگاهی و تراز، هماهنگ با پایه‌ای ترین غرایز و حکمت‌های وجودی آدمی یعنی آفرینش در راستای تکامل آن‌هم برای همگان، همهٔ موجودات است.




باده فروش مِی بده

انسان وقتی زیادی فکر خوشی و یلخی‌گری به سرش زد خوب است پیش خودش تکرار کند: «باده فروش مِیْ بده، تا از باسن کِیْفْ بشم» بعد هم کمی تمرکز کند.



یلخی‌گری

البته یلخی گری هم می‌تواند فرح انگیز و لذا نیاز بعضی‌ها محسوب شود. ولی وقتی دستمزد قانونی کارکنان، یک چندم خط فقر است  و به همین دلیل مجبورند دلالی کنند تا نان شبشان را دربیاورند و طناب تورم را هم به گردن خودشان و بقیه تنگ تر نمایند، وقتی عده‌ای به صورت میلیونی حاشیه نشین هستند و کیفیت زندگشیان هم‌سطح صحرا‌نشینان آفریقاست در حالی که ثروت قابل ملاحظهٔ کشور خرج ترور و تروریست‌ها می‌شود و عده‌ای در لوکس‌ آبادها برای خودشان قصرها می‌سازند. وقتی کسی جرأت نداشته و ندارد نیت و حرفش را بیان کند و یا حتی در تنهائی خودش آزادانه فکر کند. وقتی کسی نمی‌تواند برای لباس تن خودش هم تصمیم گیری کند آنوقت درجهٔ تقدم و مطرح بودن یلخی‌گری برای آدم خردمند اگر جایی در جدول ضروریات بیابد خیلی در پائین آن قرار می‌گیرد.



تحریم ورزش جمهوری جنون و جنایت اسلامی

ورزش جمهوری جنون و جنایت اسلامی دقیقاً به خاطر جنون‌ها و جنایات رژیم فقط و فقط لایق تحریم است. مردم ایران احتیاج مبرم دارند تنها و تنها به ساقط کردن رژیم جنون و جنایت اسلامی مشغول باشند و تمرکز کنند و با انواع یللی تللی‌ها و یلخی‌گری‌ها وقت و توان را هدر ندهند.



لانهٔ خرد خبیث

فراموش نکنیم که لانهٔ خرد خبیث در ذهن و روانِ از تراز خارج شده است چون بیشتر در این حالت است که راحتتر بر ذهن و روان انسان مسلط خواهد بود.



آیا شایسته است برای یک دَم التماس کرد و تن به هر خفتی داد

هر انسانی می‌تواند دریابد که زندگی به دَمی بند است. آیا شایسته است برای یک دَم التماس کرد و تن به هر خفتی داد؟ آیا زمانی‌که به دلایلی زندگی مهیا نیست اصرار به زندگی کردن نوعی التماس نیست و بدتر از آن برایش تن به هر خفتی دادن عین رذالت نیست؟ آیا شرافتمندانه‌تر نیست وقت و توان را هدر نداد، همهٔ توانائی‌های خود را به کار گرفت، نخست زندگی را مهیا کرد و بعد زندگی کرد و این خود عین زندگی نیست؟ آیا خیال و توهم احتیاج به هر چیزی داشتن، بیماری انسان، عین مردگی نیست؟ مردن آدمیت؟ آدم باش، خدا باش دوست من!



حسرت

حسرت، خفت و خواری، کوچکی و خودفروشی انسان است. وای به‌ حال مردمی که حسرت برایشان یک پدیدهٔ عادی شده باشد.



مدیریت ذهن

بعد از مشکل معیشت و مسکن و مهم تر از حتی مشکل کرونا مدیریت ذهن است که عدم انجام آن روزگار انسان را به تباهی روانی و جسمی ‌کشانده، آزارش داده، به بی‌راهه  کشانده و به او همچنین به اطرافیان و جامعهٔ او صدمات جدی وارد می‌کند.



اشتباهی که مانع آدم شدن انسان می‌گردد

اشتباه وارد به انسان‌ها که مانع آدم شدن‌شان می‌گردد از این قرار است که هرچه در ذهن‌شان ظاهر می‌شود درجا و چشم بسته به آن تن می‌دهند و با عمل به آن‌ها حیات‌شان می‌بخشند. در حالی که اگر روی ورودی ذهن‌شان تأمل کنند و با درون دانائی‌شان (وجدانشان) آن‌ها را بسنجند و سپس حیات‌شان ببخشند احتمال آفرینش نیکی زیادتر می‌شود و خودشان و جامعه‌شان هم از رنج و صدمه مصون‌تر می‌مانند.



آدم و انواع انسان‌ها

انسان‌ها یا گُمْ هستند و توانی جز حسرت خوردن ندارند یا از یک جا (یا جاهایی) کِیْفْ هستند و توانی جز ‌چریدن و کیفور باقی ماندن ندارند و یا هم زمان هم گم و هم کیف هستند. آدم‌ها اما فقط تهی هستند، هیچ‌اند ولی آنچه در توان دارند را در تکامل هستی به کار می‌گیرند.