آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون
آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون

نشان فرّه وَهَر در پرچم پیشنهادی

پرچم پیشنهادی در بالای این سایت الهام گرفته از صلح هخامنشی است چرا که زمینۀ سفید این پرچم گسترده تر شده و نوار سبز و سفید باریک شده‌اند. علاوه بر این جای شیر را که حیوانی درنده هست نقش یک انسان خودآمده یا پارسا که نهایت آدمیت است گرفته و تمایل به  انسانگرائی یا اومانیسم را می‌رساند. نشان فرّه وَهَر که نشانی هخامنشی و قدیمی تر و اصیل تر از شیر و خورشید است اثری از قلدری در آن نیست بلکه بوی انسانیت می دهد.

 

بالهای گستردۀ نشان فرّه وَهَر یا فرّه وَشی از آزاد و آزاده بودن حکایت دارند اما در اصل نشانه‌ای از شناور بودن یا روان بودن پدیدهٔ فرّه وَشی است.  انسان خودآمده که تکمیل کنندهٔ این پدیده هست و در مرکز آن قرار دارد دست راست خود را همانند یک تیغهٔ راست در برابر چشمان و بینی خود نگاه داشته که بیان کنندهٔ راستی و بینش راست و درست است. انگشت شصت او به داخل جمع شده و چهار انگشت دیگر کشیده ایستاده‌اند که نشانگر دو دو تا، چهار تاست و بیان کنندهٔ بینشی بُرّنده و پیشرو، بر مبنای منطق و دو دو تا، چهارتا است. دست چپ او توسط حلقهٔ کوچکی که از یک طرف در اختیار اوست و از طرف دیگر با قسمت بالائی بالها در تماس است میتواند بر این پدیده تأثیر بگذارد. پدیده‌ای که متشکل است از قسمت بالائی بال‌ها، خود بال‌ها، دایره‌ای که بال‌ها و قسمت بالائی بالها به آن ختم می‌شوند و انسان را احاطه کرده‌اند و همچنین دو پایهٔ پیچ در پیچی که این سیستم بر روی آن قرار دارد.

 

قسمت فوقانی بال‌ها روان بخش شهریار بر فرّه وَشی یا بخش ناشناس و استوار کنندهٔ شکل آن است. بالچه‌های زیر این بخش، روان سوشیانت‌ها است که جزئی از بخش شهریاری است و شناس است. بال‌های بزرگ روان زنده گانند. لازم به توضیح است که روان سازکاری است برانگیخته شده از فعالیت سلولهای زنده گان که با تبدیل شدن آنها به مواد دیگر در طبیعت، از بین می‌رود ولی اثر یا افکار آن توسط روان و دایرهٔ فکر و حس دیگران که همان ذهن آنهاست باقی می‌ماند. دایرهٔ بزرگ جمع حس و فکر یا به عبارت دیگر ذهن زنده گان و همچنین حس و فکر یا ذهن بخش شهریاری است. به عبارت دیگر کلیتی از ذهن محیط است که موجود زنده که در این نشان انسان پارسا نمایشگر آن است را احاطه کرده است. و بالاخره پایه‌های پیچ در پیچ، مبناهای دوگانه و متناوب و نو شوندهٔ این سیستم را مجسم می‌کنند. بر همین مبنا این دو قطب می‌توانند نمایندهٔ سپنتا مینیو و انگره مینیو، یعنی دو قطب از خرَدِ هستی که بر ذهن همگانی یا دایرهٔ بزرگ تأثیر می‌گذارند هم باشند. از همین استدلال می‌توان نتیجه‌گیری کرد مجموع این دو پایه خِرَد بزرگ یا مزدا را نمایندگی می‌کنند که پایهٔ ذهن همگانی، ساختار فرّه‌وَشی و حتی هستی است.

 

حلقهٔ کوچکی که در دست یا اختیار انسان پارساست مجسم کنندهٔ دایره‌ای است مرکب از نیروهای پنج گانه حسی او که در ارتباطند با فکر او. چیزی که به ذهن معروف است. البته حلقه در آئین مهر یا میترائی نشان پیمان و پیمان بستن است. در حالی‌که پیمان و پیمان بستن چیزی جز متعهد نمودن ذهن نیست. در هر حال توجه داشته باشیم که افکارها و برداشتهای فکری ما باعث تحریک احساسهای ما و متقابلاٌ احساسهای ما باعث بوجود آمدن افکار و برداشتهای ما می‌گردند، دقیقاٌ مثل یک دایره که در مورد یک انسان پارسا این دایرهٔ ذهن در کنترل و اختیار اوست و لذا او از مرکزیت و از درون (کوتاهترین فاصلهٔ پیمودنی) آزاد است. اولین و آخرین قدمی که هر انسان آزاده برداشته است و بر ذهن خود مسلط است نه ذهنش بر او.

 

نشان فَرّه‌وَهَر که نشانی پارسی و باستانی است می‌تواند نمودار تقریباً شایسته‌ای برای انسانگرائی ایرانی باشد. تنها ایرادی که به این آرم وارد است این است که پیکرهٔ یک مرد در نظر گرفته شده است در حالی که پارسائی و انسان‌گرائی زن و مرد ندارد. شاید بتوان این ایراد را بدین ترتیب برطرف کرد که این نشان را دو سویه کرد از یک سو پیکرهٔ مردی که هست و از طرف دیگر پیکرهٔ یک زن هخامنشی را مجسم نماید و لذا هر دو طرف به عنوان نشان فَرّه‌وَهَر شناسائی شوند.


فرّه‌وَشی = جهان مِی‌نَوی = جهان ذهنیت (آگاهی کل)

۱) روان شهریاری فرّه وَشی. بخشی ناشناس که استوار کنندهٔ آرایهٔ فرّه‌وَشی است.

۲) آدم پارسا بعنوان نهایت کنونی در تکامل زندگان، نمایندهٔ یک هستار زنده است.

۳) حلقهٔ ذهن هستار زنده که بوم تلاقی اندیشه و حس اوست. او با در اختیار گرفتن حلقهٔ ذهنش چیره بر خود بوده و لذا پیوسته در تراز است. هستار زنده با پای‌بند کردن ذهنش پیمان می‌بندد.

۴) روان سوشیانت‌ها که جزئی از بخش شهریاری است ولی بخش شناس آن است.

۵) روان زندگان دیگر. بال گونه و گسترده بودن آن نشانه‌ای از شناور بودن یا روان بودن پدیدهٔ فرّه وَشی است. همچنین نشانی از آزادی و آزادگی است.

۶) دایرهٔ بزرگ ذهن زندگان که بوم تلاقی فکر و حس آنهاست. همچنین ذهن یا به تفصیل، فکر و حس بخش شهریاری است. به عبارت دیگر کلیتی از ذهن پیرامون است که موجود زنده که در این نشان آدم پارسا نمایشگر آن است را فرا گرفته است.

۷) قطب «سپنتا مِی‌نو» یا خرد سپنتا، یکی از پایه‌های پیچ در پیچی که مبناهای دوگانه و متناوب و نو شوندهٔ این ساختار را مجسم می‌کنند و بر ذهن جمعی یا دایرهٔ بزرگ تأثیر می‌گذارند.

۸) قطب «انگره مِی‌نو» یا قطب خرد خبیثِ پایه‌های این ساختار است که اثر مستقیم بر ذهن جمعی می‌گذارد.

۷ و ۸) مجموع این دو پایه، خِرَد بزرگ یا مزدا را نمایندگی می‌کند که پایهٔ ذهن جمعی، ساختار فرّه‌وَشی و حتی هستی است. 

بنا بر نشان فرّه‌وَهّر هستار زنده بغیر از ذهن خودش پیوسته از راه روان و همچنین ذهن جمعی با بخش ناشناس و شناس شهریاری هستی، با خرد بزرگ اعم از خرد سپنتا و خرد خبیث و با دیگر موجودات زنده پیوند دارد و تمامی اینها با هم، آگاهی کل را پدید می‌آورند. پدیده‌ای که بیش از نود درصد مشغولیت زندگانی هستار زنده در آن طی می‌شود.


تبدیل حکومت به شهریاری:

با پیدایش اسکندر تنها دورهٔ تاریخی شهریاران حرفه‌ای پایان یافته و جولان لات‌ها و گردن‌کلفت‌ها آغاز شد. اشکانیان و ساسانیان خصلت جوانمردی و پهلوانی ایرانی را ضمیمهٔ این روند کردند. روندی که پس از اعراب و ترکان این ضمیمه را به دور انداخته، با الهام از ایدهٔ قلدریه جنگلی، نشان شیر و خورشید را نماد خود نموده و با ساختار «حکومت»، حکمِ زور و تحمیل را به جان مردم انداخته، خاصیتش محدود به رانت سلطه‌گران و حکامان شد. اکنون اگر حکومت دوباره تبدیل به «شهریاری» تأمین کننده و پرورش دهندهٔ مردم، یعنی «شهریاری مردم» شود، مثل شهریاری کشورهای نوردیک، با توجه به نجابت ذاتی مردم ایران و ارادت ایشان به فرهنگ جوانمردی ایرانی نتیجه‌هایی خیلی بهتر از کشورهای نوردیک هم می‌توان استخراج کرد.


جامعهٔ جنگلی و شیر و خورشیدی:

چند درصد مردم دلخوش در صدر بودن مذهب و سرکوب دیگرانی که خطاکار و پست می‌شمارند به نام امنیت هستند؟ آیا لیاقت چنین جامعهٔ جنگلی و شیر و خورشیدیی که قلدری و قلدرمأبی معبودشان است بیش از نابسامانی کنونی است؟ آیا ضعیفتر از این جوامع متفرق هم هست؟


ایده‌آل متحجرانهٔ جرأت نداشتن:

شایسته خواهد بود اگر مردم دست از این ایده‌آل متحجرانه و قلدرمأبانهٔ شیر و خورشیدی بردارند که «کسی نباید جرأت خلاف کردن پیدا کند». جرأت صفت آدم آزاده است اما شرایط باید به گونه‌ای باشند که کسی احتیاج به خلاف کردن نداشته باشد و اگر با این وجود کسی دست به خلاف زد قانون آنچنان گسترده و همه‌گیر باشد که در نهایت عدالت را به اجرا درآورد. البته لازمهٔ این امر این است که قوانین هم متحجرانه نباشند و مطابق با اصول آدم محورانه به روز باشند.


سابقهٔ نشان شیر و خورشید در ایران:



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد