آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون
آدم محوری ایرانی

آدم محوری ایرانی

معرفی تئوری ریسمان ایرانی، حاصل از درهم تنیدگی رفاه درون و رفاه برون

گسترش کیهان

هر آنچه بوده، احتمالاً زمینه‌ای بی نهایت، ابدی و متعادل بوده است.

 

اگر این زمینه همان مادهٔ تاریک باشد (انرژی حالت دیگری از ماده است)، به دلایلی یک مه‌بانگ بزرگ در همان زمینه رخ داده است و لذا این تعادل با جهیدن پادماده از بخش‌هایی از آن زمینه و شروع به گسترش یافتن به سمت بیرونی مه‌بانگ برهم خورده است.

 

آنچه باقی مانده بوده ترکیبی از مادهٔ تاریک و مادهٔ معمولی بوده، در حالی که با پرتاب شدن پادماده به مرز بیرونی مادهٔ معمولی و گسترش به بیرون، مادهٔ معمولی بیشتری پشت سر به جا مانده است (بدیهی است که ماده معمولی نیز در حال گسترش است چیزی‌که به معنای سرعت بیشتر داشتن گسترش ضد ماده جدا شده از سرعت گسترش ماده معمولی است).

 

این گسترش همچنین بدین معنی است که پادماده همچنان در مرز بیرونی مادهٔ معمولی از مادهٔ تاریک جدا شده و به میان پاد مادهٔ قدیمی به بیرون پرتاب می شود. درست مثل حرکت رو به جلوی موج دریا و کف جلوی آن، البته با این استثنا که در مقابل کف پادماده هیچ ساحلی وجود ندارد. حرکت در یک بی‌نهایت صورت می‌پذیرد.

 

به علاوه، اگر این گسترش در نقطه‌ای به پایان برسد و شروع به انقباض نماید، آغاز پایان وجود ماده و انرژی عادی فرا رسیده و در نتیجه تعادل نهایی با پیوستن پاد‌ماده و مادهٔ معمول و تبدیل شدن دوباره به مادهٔ تاریک حاصل می‌گردد.

هلنی‌ها

آدرس یوتیوب

در زمان هخامنشی نیروهای نظامی هلنی بخش قابل توجهی از ارتش هخامنشی بوده و آنچه که یونان نام گرفته، یک ساتراپی از شهریاری هخامنشی قلمداد می‌شده است.

 

 شورش اسکندر بر علیه دستگاه هخامنشی آدم را یاد تسلط غزنویان بر سامانیان می‌اندازد که چگونه غزنویان در دستگاه نظامی سامانی نفوذ پیدا کرده و با وجود اینکه از مزدوران سامانیان به حساب می‌آمدند بالاخره خود سامانیان را هم کنار زدند. هلنی‌ها هم کم و بیش همین رابطه را با هخامنشیان داشته‌اند با این تفاوت که غزنوی‌ها از آنچه تبار ترک نامیده شده محسوب شده ولی هلنی‌ها هم آریایی بوده‌اند.

 

 هلنی‌ها برای اشکانیان بیگانه نبودند، هم‌چنان‌که برای هخامنشیان هم نبودند و به عنوان آریائیان  ساکن در بخش دیگری از قلمروی ایران آن زمان، هم‌میهن محسوب می‌شدند. منتها پارت‌ها از شمال شرق این خطه، ساسانی‌ها از جنوب غربی خطهٔ ایران و هلنی‌ها هم از شمال غرب همین خطه بودند.

 

با بوجود آمدن دولت روم و سپس تمرکز طلبی شهریاری ساسانی، هلنی‌ها بیشتر و بیشتر بیگانه محسوب شدند و این احتمالاً یک سیاست ساسانی در رقابت با روم بوده که بعد از رنوسانس اروپا و سیاست روی پای خود ایستادن ایشان، این قطب مسیحی در خلأ ایرانی اسلام زده، بنیانی مجزا و هلنی برای قارهٔ خود ابداع و اختراع کرد.



مدیریت اشراف با تبانی آن‌ها با اسکندر شروع شده

تصور نمی‌کنم گزافه باشد که ادعا کرد شهریاری هخامنشی به عنوان یک استثناء، تنها شهریاری پادشاهان حرفه‌ای و سابقه‌دار در ایران و در جهان بوده که در مردم نوازی و مردم پروری تخصص داشته‌ است. به احتمال زیاد سرنگونی هخامنشیان توطئهٔ اشرافی بوده که به جای مالیات دادن می‌خواستند خودشان برای پول‌هایشان تصمیم بگیرند و هیچ مسئولیتی در برابر جامعه‌ای که پول آن‌ها را با توجه به خاصیت کثرت جمع افزایش می‌داد حس نمی‌کردند.


حکومت به معنی عامل حکم یا زور بر سر بر مردم، همیشه دست اشراف بوده که از زمان اسکندر، لات‌ها و اوباش‌های زورگو را برای بر هم زدن نظم موجود (توطئهٔ خیانت و شورش) و در عین حال افسار زدن به مردم اجیر ‌می‌کردند و این روش را بعدها به کررات هم مورد استفاده قرار دادند. اشراف عمدتاً تشکیل دهندهٔ بدنهٔ دیوان‌سالاران بوده و هستند.


زمانی که دستگاه اجرایی-نظامی حکومت موجود از فرط فساد سیر و اشباع می‌شده و به رخوت و ناکارآمدی می‌گرائیده، مخارج نیروی نظامی حکومت یا قوای زور بالای سر مردم غیر قابل تحمل برای اشراف می‌شد و نا امنی برای ثروت اشراف به اوج خودش می‌رسید. آن‌ها، یعنی اشراف، هم لات‌ها و اوباش گرسنهٔ جدیدی را اجیر می‌کردند تا اوباش نالایق شده و پر خرج قبلی را براندازند و حکومت جدیدی را برای نظم و امنیت پول اشراف برقرار کنند. مدیریت این لات‌های زورگو هم همیشه با دیوان سالاران و یا اشراف بوده که با دم شیر یا این لات و لوت‌های نظامی بازی می‌کردند و گاهاً موجب خطر جانی برای معدودی از همین اشراف یا دیوان سالاران هم می‌شده‌اند.


اشکانیان و ساسانیان که سَکه یا ایرانی تبار بودند جنگاوران و گردن کلفت‌هایی بودند که به علت ایرانی بودنشان جوانمردی ایرانی داشتند. تمایل اولیهٔ اشکانیان به هلنی‌هایی که دیگر از اتحادیهٔ ایران خارج و زیر یوغ رومیان درآمده بودند به مرور زمان جایش را به حسرت شهریاری هخامنشی داد و لذا در پی زنده کردن دوبارهٔ چنان شهریاری مردمی و نظم پخته‌شان، به جستجوی مبنای فکری هخامنشیان یعنی آئین زَرَتوسترائی برآمدند و ادامهٔ این مسیر موجب انتقال قدرت به ساسانیان شد.


همت به جمع‌آوری بازمانده‌های شفاهی فرهنگ ایرانی که هم در نیمهٔ پایانی دورهٔ اشکانی و بالاخص در دوران ساسانی دنبال شد و تبدیل این بازمانده‌های شفاهی به نوشتار، موجب پدیداری دایرت‌المعارف اوستا و در آن میان گات‌های زَرَتوسترا که با ابداع خط دین دبیره تلفظ اولیهٔ گات‌ها را هم مکتوب کرده بود شد. اما معانی این ثبت‌ها با جای‌گزین شدن زبان پهلوی به جای زبان گات‌هایی در دست‌رس نبود. چیزی که شالودهٔ بدعت دین زرتشتی ساسانی را موجب گشت. به عبارت دیگر یک دین من درآوردی ساسانی که با آئین زَرَتوسترا فرسنگ‌ها فاصله پیدا کرده بود.


از طرف دیگر تمرکز گرایی ساسانی به همراه اشراف‌گرائی ساسانی نه تنها سیستم هخامنشی را تغییر می‌داد بلکه به کل طرحی نوین را برمی‌افکند که حاصل آن مرزهای طبقاتی سفت و سخت شد. قیام مزدک عکس‌العملی به این طراحی نوین بود که در ابتدا با استقبال پادشاه ساسانی هم مواجه شد ولی بعداً توسط ولیعهد او با شقاوت سرکوب و بد نام شد و از آن به بعد سلسلهٔ ساسانی دربست یک سلسلهٔ «اشرافوکرات» می‌تواند شده باشد که هدفش پاسداری بهترین‌ها برای اشراف و در خدمت بودن اشراف گشته بود.


اما منفعت طلبی خصوصی خواه اشرافی باعث جدائی و آشفتگی بین همین اشراف و بی پایگاهی در میان مردم و لذا روی آوردن اشراف به تبانی با اعراب شد که یک نمونهٔ دیگر از همان اجیر کردن‌ لات و لوت‌ها و گردن کلفت‌های گرسنه، تازه نفس و کم خرج‌تر بود که داستان سلطهٔ ۱۴۰۰ سالهٔ اسلام را در خاور میانه رقم زده است.