دریافتی پس از یک برخورد سطحی با تاریخ ایران بوده است، ارائه میدهند. تئوریی که میگوید، به موازات همان ذهنیت طاغوتیی که ارادتمندان سلسلهٔ پهلوی به آن دچارند و در پی آن از آنچه که گناه مردم در قیام علیه محمدرضا شاه و سرنگونی سلسلهٔ پهلوی قلمداد میکنند، به هیچ ترتیبی نمیتوانند گذشت نموده و مردم را به همین جرم لایق بدترین سرنوشتها و عذابها میپندارند، اشراف ساسانی و پهلَوْ هم در اواخر دورهٔ ساسانی به جهت قیامهایی مثل قیام مزدک و نابهسامانیهای موجود در ادوار پایانی ساسانی مردم ایران را همینگونه لایق بهروزی نمیدانستند چون به این نتیجه رسیده بودند که این مردم لیاقت چنان ولی نعمتها و اختیاردارانی مثل ساسانیان و پهلوها را ندارند و لذا در راه اجرای سیاست یک حکومت نظامی آهنین مشت با اعرابی که بالاخص ساسانیان گاهاً شاهزادههای خود را جهت تربیت پیش آنان میفرستادند تبانی کرده و بر سر مردم ایران سوار نمودند.
لازم به اشاره است که بعد از سقوط هخامنشیان آنهم توسط تبانی اشراف با گروه هلنیهایی که به جهت مزدوری در ارتش هخامنشی در امور نفوذ یافته بودند، به سرکردگی یک لات بی سر و پا به نام اسکندر، عهد سیاست جولان لاتها و گردن کلفتها در تاریخ ایران آغاز شد. روندی که بعدها الهام بخش پیدایش نشان شیر و خورشید یا قلدر جنگل شد و به خوبی جوامع جنگلوار منتج از چنین سیاستی را نمایندگی کرد. ساختاری که آغازگر حکومت نظامیی بود که بعد از سلوکیان و با به قدرت رسیدن پَهْلَوْهای سکا و احتمالاً با همراهی یادی از دوران گذشته به جوانمردی پهلوانی هم آمیخته شد. ولی چون مبنا حکومت نظامی بود ساختاری ملوک الطوایفی پایه ریزی شد که با پیدایش دولت روم به مرور در رقابت با رومیان عقب ماند و نتیجه روی کار آمدن شعبهٔ دیگری از پَهْلَوْهای سکا یعنی ساسانیان بود.
با آنها ساختار کشور متمرکزتر و حکومت نظامی سختگیرانه تر شد. از طرف دیگر خصلت جوانمردی و پهلوانی اینان هم دست و بالشان را حد اقل در شروع دورانشان در رو در رویی که خواه نا خواه بین عامهٔ مردم و طبقات اشراف جامعه ایجاد میشد میبست. این بود که اشرافی که اینبار سیاست مشت آهنین را در رابطه با نا به سامانیهای روزافزون دوران پایانی جامعهٔ ساسانی تجویز میکردند، اما آنچه لیاقت در اجرای این سیاست مشت آهنین مینامیدند را به خاطر جنایات لازمهٔ چنین سیاستهایی در پهلوانها نمیدیدند به اعراب روی آوردند.
اعرابی که اینک با پیدایش و رواج اسلام ساختاری را بدعت میگذاشتند که دست همان نوع حکومتگری آهنین مشت و قاطع را توسط اِعمال تحمیلات جذمی مقدسگونه و همهجانبه، هم بر دنیای ذهنی و هم بر دنیای مادی رعایا باز میگذاشت که تا اعماق وجود و زندگی آنان نفوذ عملی وقانونی کند. دیگر هیچ بند و بست و محدودیتی در رابطه با رواداری و رعایت حال مردمان هم گریبانگیر حکومتداران نمیشد. بدین ترتیب مکهٔ عربستان که در کتیبهٔ داریوش شاه در بیستون از آن به عنوان یکی از ساتراپهای ایران آنموقع یاد شده، از سابقهٔ تاریخ باستان ایران حذف گردید و اعراب به عنوان بیگانگانی مهاجم و پیروز قلمداد شدند.
تاریخ نگاریهایی که وقتی پای منطق در مورد پیروزی وحشی توصیف شدگانی پیش میآید که هم بدوی، تعلیم نیافته، پا برهنه و نا مجهز تشریح شدهاند و هم درعین حال نه به یکباره و بر حسب تصادفات بلکه طی سالیان دراز و جنگهای متعدد بر ارتش باتجربه و تا به دندان مجهز توصیف شدهٔ ابرقدرت آن زمان توفیق یافته، نا معقول جلوه نموده و بیشتر بر وقوع یک تبانی دلالت دارد، خصوصاً که نامعقول تر از همه این تفوق هزارو چهارصد سال هم به درازا انجامیده است.
چگونه است که ابومسلم سلسلهّ خلفای اموی را برمیاندازد اما برای خلافت عرب و ایدهاولوژی او نه تنها کاری نمیکند، بلکه با به جان خریدن توطئه علیه جانش، عباسیان، دیگر طایفهٔ عرب معرفی شده را روی کار میآورد؟ یا چه دلیلی وجود دارد که افشین از اشراف زادگان ایرانی بابک را که بسیاری از مردم حمایتش میکردند سرکوب و به دست خلیفهٔ عرب میسپارد تا پیکرش را مثله کند؟ اگر گرایش عموم به ایدهاولوژی عرب مانعی عملی در برانداختن این ایدهاولوژی بوده، مگر نه اینکه شاه اسماعیل صفوی ایران سنی را به ضرب شمشیر و جنایت بی حد و حصر شیعه کرد؟ چگونه است که با روی کار آمدن هر گردن کلفتی آئین و روش همان وحشیهای بدوی همیشه به عنوان یک اصل لایتغیر حفظ میشده است؟ نا معقولاتی که همه و همه بیشتر دلالت بر سیاستهایی شبیه به یک برنامهٔ مرکزی دنبال شده جهت اجرای اهدافی خاص در رابطه با تبانی نامبرده دارد.
آیا هدف تبانی با اعراب حفظ خدائیه اینبار آهنین مشت اشراف و منافع درازمدت ایشان بر رعایای ناسپاس از راه سرکوفت وظیفه وظیفه وظیفه نبوده است تا در جوامع بدوی انسانی به عنوان سیخی مذهبی عمل کرده و طی آن یک الله یا غاضب بیرحم سامی در هر حالت و مکانی بالای سر رعیت بایستد و حکم کند نابرابری تقدیر خدای داناست و انسانهای نادان موظف به کشیدن گاری حبیبان همان خدا یا صاحبان سرمایه حتی به قیمت مُردن هستند و صدایشان هم نباید درآید؟ آیا هزار و چهارصد سال اینگونه استثمار و استبداد مادی و مِینَوی کافی نیست؟
امروزه، هم آنانی که به دیگر هجوم مشکوک تاریخی یعنی هجمهٔ اسکندر مینازیدند به ساختار هخامنشی، ساختار تنها پادشاهان حرفهای در طول تاریخ و بارآمده در تمدن مادرسالار اِنشان روی آورده به انسانها میرسند، ویجینشان میکنند و تأمینشان میکنند تا آدم شوند، بارور شوند و به طور طبیعی بار بدهند. امروز پس از گذشت قریب به دوهزار و دویست، سیصد سال دوباره کشورهای مترقی و پیشرو به این تجربه رسیدهاند که نه موجود زنده و نه دستگاههای مصنوعی بدون تأمین و رسیدگی کارآیی ندارند. پس موقع آن فرارسیده که بایستی یوغ بردگی را به دور انداخت و منصفانه و منطقی فکر کرد تا بگنجد. تازاندن دیگر بایستی ممنوع شود. زمان، زمان مردم داری، مردم نوازی و تأمین و رفاه انسانها است تا مجال و امکانات پیدا کنند آدم بشوند و آنگاه خودشان روی پای خودشان بهترین و با کیفیتترین نتایج را در عین آزادی و آزادگی، به فکر و ارادهٔ خویش حاصل نمایند. آری، ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــست!! تازاندن و بردهداری دیگر بس است.
هر چه که اتفاق افتاده در هر حال نتیجهٔ دو دو تا همیشه چهارتا است. توقعِ چیزی دیگر بیجا است. آنگونه که مردم ایران به امان اعراب و الله ایشان و سپس ترک، مغول و ترکمن ول شدند و بهجای رسیدگی و پرورش، زنده زنده خورده شدند، سرکوب ومنکوب شده و در هر حالی سرکیسه شدند وضعی غیر از سرنوشت رقم خورده بدست خدایگان امر برای مردم ایران را نمیتوان متصور شد و حاصلی جز رفتار اجتماعی کنونی مردم را نمیتوان بدست آورد. در حالی که مدنیتی که به عنوان مثال سوئدیها به آن رسیدهاند ایرانیها ظرفیت رسیدن به بهتر از آن را دارند چون وایکینگها غارت و کشتار میکردند ولی ایرانیها آبادانی نموده و به جوانمردی شهره بودند.
راهکار اسلام، نوعی حکومت نظامی اعمال شده توسط اشرافی بود که برای حفظ قدرت، امنیتشان که حداقل از زمان مزدک به خطر افتاده بود و همچنین اعمال سلطهشان بر مردم و امور اینبار از طریق تبانی با اعراب پای گرفت و به مرور زمان، بیشتر و بیشتر جنبهٔ ایدهاولوژیکی آن تقویت شد تا مافیای قدرت متشکل از آن گروه از اشرافی که دستی در دیوانسالاری هم داشتند حتی تا اعماق جامعه و خانوادهها نفوذ پیدا کنند و آنرا یکدست سازند. بدین ترتیب یکی از زیرساختیترین دلایل گسترش اسلام بعد از پیدایشش، تشخیص مافیای قدرت در این مورد بود که حکومت اسلامی با تحمیل و خشونت باطنیاش تا چه حد وسیع و در عین حال کم خرجتری میتواند دست حکومتگران را در سلطه بر مردم و کنترل آنها و دیگر امور باز بگذارد. به عنوان پشتیبانی چنین دیدگاهی میتوان اشاره کرد که:
۱) می دانیم که ابومسلم خراسانی بنی امیه را برانداخت ولی شهریاریی که حالا دیگر به حکومت اسلامی بدل شده بود را بدست نگرفت یا به ایرانیان انتقال نداد بلکه بنی عباس، دیگر اعراب را که با ایرانیان توافق بیشتری از بنی امیه داشتند به حکومت گماشت.
۲) قیام ایرانی بابک خرمدین که روزگار را بر خلیفهٔ اسلامی حرام کرده بود توسط افشین که از اشراف ایرانی بود سرکوب شد.
۳) حکومت نظامی اسلامی ۱۴۰۰ سال دوام آورد و در روزگاری که اروپا در پی نوزائی خویش بود، شیعیگری با تبر و چگینیگری (آدمخواری) صفویان ترک تبار و با خشونت تمام جایگزین اسلام سنی شد ولی هیچ تلاشی برای زدودن اسلام از دامن مردم و پیکر ایران به عمل نیامد.
۴) عربستان که در یکی از کتیبههای داریوش اول بخشی از ایران بزرگ قلمداد شده است و در زمان شهریاری اشکانی و بالاخص ساسانی شاهزادگان ایرانی جهت تربیت به نواحی عربی فرستاده میشدهاند، بعدها در پی سیاستی مرموز آن مناطق عربی به کل بیگانه از ایران بهشمار آمدهاند.
در دنیایی که روز به روز به سمت و سوی آدم محوری میل میکند، لازم است بدانیم که اسلام هر دینی نیست و بنابراین تا اصلاحات اساسی آن باید با دقت بیشتری با آن رفتار کرد. زیرا همه افراط گرایان متعصب مسلمان جنایات غیرانسانی خود را به معنای واقعی کلمه بر اساس کتاب آسمانی خود یعنی قرآن مرتکب میگردند. آنها مستقیماً به قرآن به عنوان سند اساسی اسلام متوسل میشوند. «داعشیسم» مساوی است با «اسلام اصیل» و اسلام اصیل متأسفانه برابر است با «بهار اصیل عربی»، من با کلمات بازی نمیکنم و مستقیماً به برخی از آیات قرآن استناد میورزم.
به استناد آیاتی چون آیات زیر قرآن یک ترورنامه است بنابراین و به همین استناد کسی که قرآن را قبول دارد خواه نا خواه یک تروریست است. گرچه خیل عظیمی از کسانی که قرآن را قبول دارند آگاه نیستند که چه چیزی را قبول دارند، با این وجود همینها پناهی برای بقای قرآن و سوء استفادۀ آنانی هستند که از محتویات قرآن آگاهند ولی به سناگوئی آن می پردازند. داعشی ها و امثال آنها کسانی هستند که به ترورهای قرآنی باور دارند وبه آنها عمل میکنند.
☻کشتار برای شما اجباری است، اگر چه شما از انجام چنین عملی بیزار و رویگردان باشید. شما ممکن است از چیزی نفرت داشته باشید، ولی آن برای شما نیکو باشد و ممکن است شما چیزی را دوست داشته باشید، ولی آن برایتان خوب نباشد. الله آنرا میداند و شما نمیدانید. ۲۱۶ بقره
☻در حقیقت الله آنهائی را که در صفوف استوار و آهنین در راه او آدم میکشند دوست دارد. ۴ الصٌف.
☻مجازات کسانی که با الله و رسول او به جنگ برخیزند و در روی زمین فساد کنند جز این نباشد که آنها را بقتل برسانند یا به دار بکشند و یا دستها و پاهایشان به خلاف بریده شود و یا از سرزمینشان اخراج گردند. این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست و در آخرت به عذابی بزرگتر گرفتار خواهند آمد. ۳۶ مائده
☻هیچ پیامبری را روا نباشد پیش از چیرگی بر دشمنان و کنترل سرزمینشان از اسیران جنگی پول (فدیه) گرفته و آنها را آزاد سازد، بلکه باید خون آنها را بسیار بریزد. ۶۷ انفال
☻جنگ کنید با آنهایی (از اهل کتاب) که به خدا و روز قیامت ایمان نمیآورند وآنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمیدانند و به دین حق نمیگروند تا آنگاه که با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهند. ۲۹ توبه
☻هر کجا مشرکین را یافتید آنها را بکشید و از شهرهایشان آواره شان سازید... ۱۹۱ بقره
☻ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته یا همه باهم برای جهاد اقدام کنید. ۷۱ نساء
☻...منافقین را تا در راه خدا گام برندارند، دوست نگیرید و اگر مخالفت کردند آنها را هر کجا یافتید بقتل برسانید... ۸۹ نساء
☻(کافران و منافقین) پلید و بدکار هستند و هر کجا یافت شوند، آنها را با بیرحمی بقتل برسانید. ۶۱ احزاب
☻پس از آنکه ماههای حرام بسر رسید آنگاه مشرکین را هرکجا یافتید بقتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و از هر سو در کمین آنها باشید... ۵ توبه
☻بکشید کسانی را که به خدا و روز واپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و رسول او حرام کرده اند، حرام تلقی نمیکنند... ۲۹ توبه
☻ای پیغمبر با کافران و منافقین جهاد و مبارزه کن و بر آنها بسیار سخت بگیر... ۷۳ توبه
☻نکاح زنان محصنه (شوهردار) برای شما حرام شد، مگر زنانی که در جنگهای با کفار متصرف و مالک شده اید... ۲۴ نساء
☻بنابراین موقعی که با کافران روبرو میشوید، آنها را گردن برنید تا آنگاه که از خونریزی بسیار دشمن را از پای درآورید، پس از آن اسیران جنگ را محکم ببند کشید تا بعداً آنها را آزاد گردانید و یا از آنان فدیه بگیرید... ۴ محمد
☻پس در راه خدا با آنهایی که زندگی دنیا را بر آخرت برتری دادند، جهاد کنید و هر کسی در جهاد در راه خدا کشته شد و یا غلبه کرد، بزودی به وی اجری عظیم خواهیم داد. ۷۴ نساء
☻خدا کسب غنیمتهای بسیاری را بشما وعده داده است و برای شماست که در آن شتاب کنید و خدا دست مردم را از سر شما کوتاه کرد تا دلیل اهل ایمان باشد و خدا شما را به راه راست هدایت میکند.۲۰ فتح
☻پیغمبر و آنهایی که ایمان آورده اند نباید برای مشرکین طلب آمرزش کنند، ولو اینکه مشرکین از خویشان آنها باشند... ۱۱۳ محمد
☻و آنها را بکشید تا فتنه و فساد از روی زمین برداشته شود و همه به آیین خدا روی آورند... ۱۹۳ بقره
☻منافقان و کافران آرزو کنند که شما مسلمانان هم بمانند آنها کافر شوید تا همه در کفر مساوی باشید. پس تا آنها در راه خدا هجرت نکنند، آنانرا بدوستی انتخاب نکنید و اگر مخالفت کردند، هر کجا آنها را یافتید گرفته و بقتل برسانید و از آنها یار و دوستی انتخاب نکنید. ۸۹ نساء
☻و اگر (کافرین و منافقین) از مخالفت با شما دست نکشیدند و تسلیم شما نشدند، آنها را هر کجا یافتید بقتل برسانید، ما شما را بر جان و مال این گروه تسلطی کامل بخشیدیم. ۹۱ نساء
☻ای کسانی که ایمان آورده اید، یهودیها و مسیحی ها را بدوستی خود نپذیرید، زیرا آنها دوست یکدیگر هستند و هر کسی از شما که چنین کاری بکند، مانند خود آنها خواهد بود. ۵۱ مائده
☻به یاد آر ای رسول، آنگاه که الله تو به فرشتگان وحی کرد من با شمایم، موْمنان را ثابت قدم بدارید که من ترس در دل کافران میافکنم تا گردنهایشان را بزنید و همه انگشتانشان را قطع کنید. ۱۲ انفال
☻اهل ایمان، با کافران به قتال و کارزار برخیزید تا الله آنها را بدست شما عذاب کند و خوار گرداند و شما را بر آنها پیروز گرداند و دلهای اهل ایمان را شفا بخشد. ۱۴ توبه
☻اهل ایمان! شما پدران و برادران خود را نباید دوست بدارید، اگر آنها کفر را بر ایمان برتری بدهند و هرکس از شما آنها را دوست بدارد، بدون شک از ستمکاران است. ۲۳ توبه
☻اهل ایمان! زنان و فرزندان شما برخی دشمنان شما هستند، بنابراین از آنها حذر کنید. ۱۴ ثغابن
☻هرگز در روز قیامت خویشان و فرزندان شما برایتان سودی ندارند و در آن روز میان شما بگونه کلی جدائی میافکنند. ۳ ممتحنه